سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تخت جمشید
  • پست الکترونیک
  • شناسنامه
  •  RSS 
  •  Atom 
  • پارسی بلاگ
  • پارسی یار
  • در یاهو
  •  

    ادامه مطلب...

    محمد ::: پنج شنبه 90/10/22::: ساعت 5:42 عصر

     

    داریوش دوم یا اُخُس یا وهوکه یا وَهاوکا به پارسی باستان ، ظاهراً به سبب نژاد یا نسبت مادر بابلی خویش سوریائی هم خوانده می‌شد. او پس از شورش بر ضد برادرش سغدیانوس که برادر خود خشایارشای دوم پادشاه قانونی شاهنشاهی را به قتل رسانده بود در سال 423 پیش از میلاد به تخت نشست و نام داریوش را برای خود برگزید. این پادشاه هخامنشی نوزده سال بر ایران حکومت کرد. او با توجه به تاریخ سنتی ایران با داراب همسان دانسته می‌شود.

    بر پایه  آنچه یونانیان در تاریخ نوشته‌اند، داریوش دوم، اخس (به یونانی) به معنی فرزند غیرعقدی اردشیر یکم بود. اگرچه در مغرضانه بودن چنین صفاتی از سوی یونانیان که اصلی‌ترین دشمن ایرانیان بوده‌اند، جای شک و شبهه باقیست.

    نخستین همسر داریوش پروشات یا پریزاتس و یا پریزاد، به روایتی خواهر وی بود و این دو صاحب دو پسر به نام‌های اردشیر دوم و کوروش کوچک بودند که بعد از داریوش پسرش اردشیر دوم به شاهی رسید. پریزاتس همچنین یک دختر به نام آمستریس داشت. قدرت واقعی در زمان او، از آن پریزاتس ملکه داریوش بود.

    از سوی دیگر او پدر اوستانوس پدر آرشام پدر داریوش سوم (دارا) بوده است، و بنابراین داریوش سوم نسبش با سه نسل فاصله به داریوش دوم می‌رسد، و به‌همین جهت در تاریخ سنتی، داراب را پدر دارا (نام داریوش سوم در شاهنامه فردوسی) دانسته‌اند.

    وقایع در زمان پادشاهی داریوش دوم

    با جلوس داریوش دوم انحطاط خاندان هخامنشی که منازعات داخلی، برادرکشی، و تسلیم به توطئه‌های حرم نشانه‌اش بود بطور بارزی امپراتوری پارسی‌ها را به سوی ورطه نابودی کشانید. کتزیاس طبیب و مؤرخ یونانی در همین زمان در دربار هخامنشی خدمت می‌کرده است.

    سیاست تفرقه بیانداز و حکومت کن، در قبال یونان

    در آسیای صغیر و یونان آنچه بیش از یک سپاه واقعی برای ایران کار می کرد، طلا بود. در این هنگام جنگ معروف به جنگ پلوپونزوس بین آتن و اسپارت به اوج خود رسیده بود. داریوش می‌دانست که از طلاهای خویش چگونه باید همچون یک حربه سیاسی استفاده کند و حفظ نوعی موازنه بین حریفان جنگ و به درازا کشاندن این جنگ را تا جایی که هیچ طرف غالب یا مغلوب نشود، سیاست خود قرار داد.

    داریوش دوم به دولت اسپارت که علیه دولت آتن می‌جنگید، کمک‌های شایانی نمود و در اثر همین منازعات و اشتغال حریفان در جنگ پلوپونزوس بود که یونانیان آسیای صغیر و برخی از جزایر یونانی‌نشین که از زمان صلح کالیاس مستقل شده بودند، دوباره فرمانبردار ایران گردیدند. این پیروزی‌های به اصطلاح دیپلماتیک این عیب را هم داشت که سپاه ایران را بیکار می‌گذاشت و تجربه نشان می‌دهد که در تاریخ امپراتوری‌های بزرگ، وقتی ارتش یکچند بیمصرف بماند، مانند تیغی در غلاف مانده، زنگ می زند و طولی نکشید که داریوش سوم ، در زمان حمله    اسکندر تلخی این واقعیت را چشید.

    جنگ پلوپونزوس بین آتن و اسپارت، 26 سال ادامه داشت و بالاخره در سال 404 پیش از میلاد خاتمه یافت.

    استقلال مصر از ایران

    در زمان داریوش دوم در سال 411 پیش از میلاد، مصر به بهانه جانبداری ساتراپ مصر، از یهودیان مصر، اعلام شورش کرد. مصری‌ها با وجود اختلاف داخلی و عدم قدرت و مهارت نظامی، این بار توانستند، سرزمین خود را تا نزدیک به شصت سال بعد از تصرف ایران بیرون آورند. مصر دوباره در زمان اردشیر سوم به تصرف ایران در آمد.

    از ویکی‌پدیا، دانشنامه آزاد 

     



    محمد ::: پنج شنبه 90/10/22::: ساعت 2:35 عصر

    روزی که اردشیر دراز دست در بهستون ( بیستون ) در فصل بهار زندگی را بدرود گفت هجده پسر داشت که به گفته مورخین یونانی هفده نفر از آنها از زنان غیر رسمی او بودند و تنها یک پسر از زن شرعی او بود که خشایار نامیده می شد . خشایار پس از مرگ پدر بر تخت نشست و موسوم به خشایار دوم شد و خواست که تاج سلطنت بر سر گذارد ولی بدلیل  پیشرفت پاییز مقرر شد که در فصل بهار تاجگذاری کند .

    روزی که خشایاردوم در تخت جمشید تاجگذاری کرد از هفده برادرش سوگند وفاداری خواست و آنها سوگند یاد کردند که به او وفادار بمانند . پانزده روز پس از زمانی که خشایار دوم تاجگذاری کرد یکی از برادرانش بنام  سوکدیانوس ( سغدیانوس ) دختر زیبایی را ربود و بعد از اینکه منظور خود را حاصل نمود دختر را رها کرد پدر و مادر دختر نزد خشایار دوم آمده و جریان را بازگو کردند ، خشایار دوم ، سوکدیانوس را اضهار کرد ولی وی از آمدن امتناع کرد و گفته زن و مرد محقق شد ، پس از آن سوکدیانوس برادرانش را برای اینکه بر شاه بشورند تحریک کرد و قرار شد که شاه را از بین ببرند اما  اخوس گفت با موبد بزرگ چه کنیم ؟ سوکدیانوس گفت او را نیز خواهیم کشت.

    ( خشایار دوم با کمک های موبد بزرگ بر تخت نشسته بود ) آنها قرار گذاشتند که در شب جشن سده خشایار دوم را بکشند ، در جشن آتش در دوره هخامنشیان برای تفریح لباس ها را تغییر می دادند ( چیزی شبیه به بالماسکه و یا کارناوال امروزی ) سوکدیانوس گفت در آن شب که خشایار لباسش را تغییر می دهد شناخته نمی شود و یکی از ما با لباس مبدل به او نزدیک می شویم و او را می کشیم .

    در آن شب هنگامی که وقت پریدن از روی آتش رسید خود سوکدیانوس خشایار را به گوشه ای رساند و کشت ، در همان شب سوکدیانوس با عده ای از افراد خود به خانه موبد بزرگ رفت و به عنوان اینکه خشایار دوم احضارش کرده او را از خانه خارج کرد و کشت و شبانه جسدش را خاک کرد تا کسی از ماجرا بویی نبرد ، روز بعد جارچی ها در شهرها جار زدند که شب گذشته خشایار دوم کشته شده و بجای او سوکدیانوس پادشاه می شود بطور کلی خشایار دوم چهل و پنج روز سلطنت کرد .

    یک ماه پس از اینکه برادران سوکدیانوس به حوزه های حکومت خود مراجعه کردند سوکدیانوس سه تن از آنها به نامهای سردس و براکتس و اودا یا اوتا را احضار کرد . پس از اینکه در میان روز غذا صرف شد سر میز غذا ( بعد از اتمام غذا ) سوکدیانوس اشاره ای کرد و بعد چند تن وارد شدند و برادران سوکدیانوس را دستگیر کرده بیرون بردند و سپس آن سه را کور کردند . خبر کور کردن سه برادر به اطلاع برادران دیگر نیز رسید و  اخوس  ( حکمران هیرکانیا = گرگان امروزی ) بر زندگی خود ترسید . اخوس که از جان خود بیمناک شده بود و بعلاوه بر زر حیز ترین ایالت ایران حکم می راند در صدد برآمد که سایر برادران را بر عیله سوکدیانوس بشوراند .

    او به آتروپاتن رفت و با برادرش  تیر کشت  حکمران آتروپاتن موافقت کرد که سوکدیانوس را از بین ببرند  اخوس و برادرش به آتشکده چیچست رفته و موافقت آتشکده را جلب کردند و بعد موافقت آتشکده تخت سلیمان هم بدست آمد سپس آتشکده ری و آتشکده فارس هم موافقت خود را با اینکه اخوس در صدر فرماندهی گروهی که باید با سوکدیانوس بجنگد را اعلام داشتند و پس از آن آتشکده بلخ هم موافقت خود را اعلام کرد .  

    اخوس که به انتخاب برادران و آتشکده ها فرمانده جنگ شده بود زنی داشت بنام پریساتیس یا پروشات که یکی از زنهای بنام تاریخ ایران است و فرماندهی عملی جنکگ را وی بر عهده داشت  ، وی اولین زنی است که در جنگ در ارابه جای گرفت و مثل زنهای ماقبل تاریخ با کمان تیر اندازی می کرد و اولین زنی است که به قول دی نون برای سرش پنجاه تالان طلا تعیین کردند.

    گزنفون مورخ و سردار یونانی که از افسران مزدور یونانی در ارتش کوروش صغیر ، برادر اردشیر دوم بود پریساتیس را می ستاید و او را از زنهای بزرگ جهان می داند . یکی از چیزهایی کهنشان می دهد پریساتیس در فرماندهی جنگ لایق بود این بود که اجازه نداد  سپاهیانش ( سپاهیان اخوس ) در جنگ منظم با سوکدیانوس روبرو شوند و شیوه جنگ و گریز را برای جنگ انتخاب کرد که سپاه قدرتمند سوکدیانوس را در یک نقطه متمرکز نکند ؛ شیوه وی این گونه بود که هر یک از برادران از ایالت خود به سمت پایتخت راه می افتند تا سوکدیانوس مجبور شود لشگرش را به دوازده قسمت تقسیم کند ، در آن هنگام سوکدیانوس در گی  یا همان جی در کنار زاینده رود ( در استان اصفهان امروزی ) بسر می برد و از یهودیان کشاورز آنجا طلب سرباز کرد .

    می دانیم که کوروش پس از فتح بابل عده ای از یهودیان را به این ناحیه آورد  و به آنها زمین داد که کشاورزی کنند و آنها در کنار شهر گی در زمینی که به یوده موسوم شد سکنی گزیدند مورخان اسلامی بعدها این قسمت را یهودیه نامیدند . بهرحال سوکدیانوس از یهودیان سرباز خواست و  ارمیشه  پیشوای روحانی آنها به حضور او آمد و وی به شاه گفت چون ما سالهاست که کشاورزی می کنیم و فنون جنگ نمی دانیم من می توانم خدمتی به شاه کنم و با علم سحر و جادو پریساتیس ( پروشات ) را از راه دور از بین ببرم ولی برای اینکار شاهنشاه باید مدت شصت روز به من فرصت دهی چراکه برای کشتن او من باید شصت روز دانشم را بکار ببندم و نتیجه در روز شصتم معلوم می شود او برای اینکه سوکدیانوس از او نخواهد بقیه برادرانش را از بین ببرد گفت من نمی توانم کسی که مسئول و فرمانده جای خاصی است از بین ببرم به همین دلیل نمی توانم اخوس یا دیگر برادرانت را از بین ببرم ولی می توانم پریساتیس را که زن اخوس است و عملا فرمانده است از بین ببرم چراکه او فرمانده واقعی نیست و سربازان از اخوس دستور می گیرند . بدین ترتیب قرار شد که ارمیشه با سحر و جادو پریساتیس را از بین ببرد

    از ویکی پدیا ، دانشنامه آزاد




    محمد ::: پنج شنبه 90/10/22::: ساعت 2:34 عصر

    مرگ کورش در سال سی‌ام سلطنت او در حدود سال 529 پیش از میلاد اتفاق افتاده‌است. روایات مختلفی درباره مرگ کوروش وجود دارد.

    هرودوت می‌نویسد، راجع به در گذشت کوروش روایات مختلف است اما من شرحی را که بیشتر در نظرم معتبر می‌نماید نقل می‌کنم. کوروش در آخرین نبرد خود به قصد سرکوب قوم ماساگت (ماساژت) قومی از سکاها که با حمله به نواحی مرزی ایران به قتل و غارت می‌پرداختند، به سمت شمال شرقی کشور حرکت کرد، میان مرز ایران و سرزمین سکاها رودخانه‌ای بود که لشکریان کوروش باید از آن عبور می‌کردند.

    هنگامی که کوروش به این رودخانه رسید،  (تومیریس) ملکه سکاها به او پیغام داد که برای جنگ دو راه پیش رو دارد یا از رودخانه عبور کند و در سرزمین سکاها به نبرد بپردازند و یا اجازه دهند که لشکریان سکا از رود عبور کرده و در خاک ایران به جنگ بپردازند. کوروش این دو پیشنهاد را با سرداران خود در میان گذاشت. بیشتر سرداران ایرانی، جنگ در خاک ایران را برگزیدند، اما کرزوس امپراتور سابق لیدیه و دایی مادر کوروش که تا پایان عمر، به عنوان یک مشاور به کوروش وفادار ماند، جنگ در سرزمین سکاها را پیشنهاد کرد.

    کوروش نظر کرزوس را پذیرفت و از رودخانه عبور کرد. نخست عده‌ای از جنگاوران ماساگت‌ها به رهبری سپارگاپیس فرزند ملکه، به دسته‌ای از سربازان لشکر کوروش که از بقیه جدا افتاده‌بودند، حمله کرده و همه را به خاک هلاکت انداختند. بعد از آن پیروزی آنها بر سفره طعام بازمانده از لشکر کوروش نشسته و با اشتیاق فراوان آنقدر خوردند و نوشیدند که مست و بیهوش شدند.

    پارسیان در این هنگام وقت را غنیمت شمرده بر سر آنها ریختند و سپارگاپیس را اسیر کردند. سپارگاپیس وقتی به هوش آمد و خود را اسیر دید، از کوروش استدعا کرد که غل و زنجیر از او بردارند. کوروش این تقاضا را اجابت کرد. وقتی دستان او آزاد شد، از شدت ننگ و عار خود را درجا کشت. بعد از جنگی بین دو سپاه درگرفت که از جهات شدت و خشونت در میان سایر اقوام سابقه نداشت و عاقبت ماساگت‌ها غلبه کردند و خود کوروش نیز کشته‌شد.

    بروسوس (مورخ کلدانی) در 280 پیش از میلاد آورده‌است که کوروش در جنگ با طوائف داهه (دها، یکی از عشایر سکایی) کشته شده‌است. از قول کتزیاس پزشک دربار هخامنشی آمده‌است که کوروش در اثر جراحاتی که در جنگ با دربیکها به او وارد آمده‌بود، کشته شده‌است. آنها فیل‌هایشان را رها کردند، اسب کوروش رم کرده و کوروش بر زمین افتاد. یکی از سربازان هندی که با دربیک‌ها متحد بودند، زوبینی به ران او انداخته‌است و کوروش را به خیمه‌اش بردند و او در اثر این زخم بعد از سه روز درگذشته‌است.

    اینکه هر سه قوم یاد شده، در بالا از طوایف سکاها بوده‌اند، نشان می‌دهد که آخرین جنگ‌های کوروش با طوایف سکاها بوده‌است اما بعید به نظر می‌رسد که وی در این جنگ‌ها کشته شده‌باشد. مخصوصاً در روایت هرودوت بسیار بعید می‌رسد که باقیمانده سپاه شکست خورده توانسته باشند، جسد بدون سر او را برای دفن به پاسارگاد بیاورند. بر طبق روایت‌های گزنفون و استرابون این جنگ‌ها به کشته شدن کوروش منجر نشده‌است و وی به مرگ طبیعی وفات یافته‌است. در هر حال راجع به پایان کارش، هیچ روایتی را از روی قطع بر روایت دیگر، نمی‌توان ترجیح داد.

    دندمایو می گوید که اگرچه حقیقت دقیق مرگ کوروش را نمی دانیم، اما مشخص است که او در پاسارگارد دفن شده است .این حقیقت ممکن است که گفته های هرودوت را دروغ جلوه دهد اما ممکن است که جنازه کوروش از دشمن پس گرفته شده و به پایتخت آورده شده است . کتسیاس می گوید که کمبوجیه باگاپاتس را همراه جسد کوروش به مراسم دفن فرستاده است

    آرامگاه پاسارگاد ساختمانی است با 6 ردیف پله از بلوک های ماسه سنگی و سقفی که آرایش 3 گوش دارد؛ ورودی آن باریک و کوتاه است .آریان و استرابو توصیف های خودشان از مقبره را بر اساس گزارش های همراهان اسکندر بزرگ که شخصاً از مقبره دیدن کرده بود نوشته اند . این گزارش ها شامل تابوت زرین کوروش، کاناپه پوشیده شده از چرم صورتی رنگ همراه با لباس ها، بازوبند ها، خنجرها، سایر چیزهایی که در آنجا بودند شده است . این وسایل، زمانی که اسکندر برای بار دوم از مقبره دیدن کرد، غارت شدند . از زمان صدر اسلام آرامگاه کوروش به عنوان مقبره مادر سلیمان (مشهد مادر سلیمان) شناخته شده است.

    استرابون جغرافی‌دان معروف می‌نویسد، سنگی بر آرامگاه بود که بر روی آن نوشته شده‌بود:

    ای رهگذر! من کوروش پسر کمبوجیه هستم. من شاهنشاهی پارس را بنیاد گذاشتم و فرمانروای آسیا بودم. بر این گور رشک مبر

    برگرفته از ویکی پدیا



    محمد ::: چهارشنبه 90/10/21::: ساعت 8:43 عصر

     

    تمبر کشور هند به مناسبت بزرگداشت کوروش بزرگ

    نماد کوروش بزرگ در میدان المپیای سیدنی استرالیا


     



    محمد ::: سه شنبه 90/10/13::: ساعت 2:45 عصر

     

    دستانی که کمک میکنند، پاکتر از دستهایی هستند که رو به آسمان دعا میکنند.

    اگر میخواهید دشمنان خود را تنبیه کنید، به دوستان خود محبت کنید.

    آنچه جذاب است سهولت نیست، دشواری هم نیست، بلکه دشواری رسیدن به سهولت است.

    وقتی توبیخ را با تمجید پایان میدهید، افراد درباره رفتار و عملکرد خود فکر میکنند، نه رفتار و عملکرد شما.

    سخت کوشی هرگز کسی را نکشته است، نگرانی از آن است که انسان را از بین میبرد.

    اگر همان کاری را انجام میدهید که همیشه انجام میدادید، همان نتیجه ای را میگیرید که همیشه میگرفتید.

    افراد موفق، کارهای متفاوت انجام نمیدهند، بلکه کارها را بگونه ای متفاوت انجام میدهند.

    پیش از آنکه پاسخی بدهی، با یک نفر مشورت کن ولی پیش از انکه تصمیم بگیری، با چند نفر.

    کار بزرگ وجود ندارد، به شرطی که آنرا به کارهای کوچکتر تقسیم کنیم.

    کارتان را آغاز کنید، توانایی انجامش به دنبال می آید.

    انسان همان میشود که اغلب به آن فکر میکند.

    همواره بیاد داشته باشید آخرین کلید باقیمانده، شاید همان گشاینده قفل باشد.

    تنها راهی که به شکست می انجامد، تلاش نکردن است.

    دشوارترین قدم، همان قدم اول است.

    عمر شما از زمانی شروع میشود که اختیار سرنوشت خویش را در دست میگیرید.

    آفتاب به گیاهی حرارت میدهد که سر از خاک بیرون آورده باشد.

    وقتی زندگش چیز زیادی به شما نمیدهد، به خاطر این است که شما چیز زیادی از آن نخواسته اید.

    من یاور یقین و عدالتم، من زندگی خواهم ساخت، من خوشیهای بسیار خواهم آورد، من ملتم را سربلند ساحت زمین خواهم کرد، زیرا شادمانی او شادمانی من است.

    شهریاری که نداند شب مردمانش چگونه به صبح میرسد، گورکن گمنامی است که دل بهخ دفن دانایی بسته است.

    مردمان من امانت آسمان اند، بر این خاک تاخ، مردمان من خان و مان من اند.

    باورها و هر آنچه از دیدگان اندیشه هایمان میگذرد را به زنجیر میکشند.

    بیادتان می آورم تا همیشه بدانید که زیباترین منش آدمی، محبت اوست. پس محبت کنید، چه به دوست، چه به دشمن، که دوست را بزرگ کند و دشمن را دوست.


    درود بر کوروش بزرگ

     



    محمد ::: پنج شنبه 90/10/8::: ساعت 12:57 عصر

    در شمال غربی ممسنی، دخمه بزرگی در ارتفاع 300 متری کوهی قرار دارد که دارای دو اتاق است. ورودی آن با دو نیم ستون تزیین شده است. بالای ستونها 7 آتشدان با معماری هخامنشی بر روی سنگ حجاری شده اند. از اینرو، این گور دخمه را به هخامنشیان و یا مادها نسبت میدهند.

    البته برخی از کارشناسان احتمال میدهند که این مقبره، یا متعلق به آریوبرزن، سردار بزرگ هخامنشی میباشد و یا متعلق به آریامنه، جد داریوش بزرگ میباشد.




    محمد ::: سه شنبه 90/10/6::: ساعت 2:20 عصر

     

    جنگ آرت میزیوم

    نبردهای آرت میزیوم و فرار نیروی دریایی یونان به سالامیس:

    پس از شکست آتنیها در نبرد ترموپیل، یونانیها در آرت میزیوم ماندند و نبرد دریایی آغاز شد. کشتیهای ایرانی چون تعداد کم کشتیهای یونانی را دیدند، آنها را دور زدند و تعدادی از آنها پشت کشتیهای یونانی قرار گرفتند. بدین ترتیب نیروی دریایی یونان محاصره شد. خشایارشا کشتیهای ایرانی را به صورت نیم دایره در آورد و دستور حمله به ناوگان یونان را صادر کرد. در نتیجه جنگ سختی درگرفت. آنها تلفات زیادی به کشتیهای ایرانی وارد کردند ولی در نهایت یونانیها شکست خوردند. سپس یونانیها مجلس مشورتی ترتیب دادند و تمیستوکل (طراح اصلی جنگهای یونان) پیشنهاد کرد که یونانیها عقب نشینی کنند و به سالامیس بروند.

    یک نفر خبرچین به ایرانیها اطلاع داد که یونانیها از آرت میزیوم فرار کرده اند. پس از این پیروزی، ایرانیها تعداد زیادی از شهرهای یونان را تصرف کردند، از جمله شهر فوسید. چون اهالی تسالی از شهروندان فوسید، کینه قبلی داشتند به آنها پیشنهاد کردند برای جلوگیری از تصرف شهرشان بدست نیروهای پارسی، مقداری باج به آنها بپردازد. ولی اهالی فوسید در جواب گفتند که هیچگاه به یونان خیانت نخواهند کرد و هیچ پولی به آنها ندادند. در نتیجه لشکریان ایران هم آنجا را تصرف کردند. نیروی دریایی یونان پس از فرار از آرت میزیوم به سلامین رفت. سپس جارچیها به آتن رفتند و به مردم آنجا گفتند که زن، فرزندان، اموال و بردگان خود را از آتن خارج کنید و در جای امنی پناه بگیرید. در مجلس مشورتی که یونانیها برای جنگ بعدی ترتیب دادند، بعضیها عقیده داشتند که باید به (ایستم) رفت و در (پلوپونس) جلوی نیروی دریایی ایران را گرفت. چون اگر در سالامین شکست بخورند، جزیره محاصره شده و ارتباط آنها با تمام یونان قطع میشود. ولی اگر در ایستم جنگ کنند، در صورت شکست میتوانند به داخل پلوپونس عقب نشینی کنند.

    سپس خبر رسید که ارتش ایران وارد آتن شده است. از زمان حرکت خشایارشا از (هلس پونت) تا ورود او به آتن، چها ماه گذشت. وقتی پارسیها وارد آتن شدند، آنجا را خالی از سکنه یافتند. فقط عده ای از آتنیهایی که فقیر بودند به معبد و ارگ آتن پناه بردند. البته آنها هم در حد توانشان از قلعه آتن دفاع کردند ولی چون دیوارها چوبی بود، ایرانیها به تیرهای خود، نخ کتان پیچیدند، انها را آتش زدند و به سوی قلعه پرتاب کردند. در نتیجه دیوارها سوختند و از بین رفتند. سپس چند نفر پارسی از قسمتهایی از دیوارها که دارای موانع طبیعی بود بالا رفتند. آنها توانستند بر آتنیها پیروز شوند و درهای قلعه را باز کنند. پس از تسخیر آتن، خشایارشا پیکی را روانه شوش کرد و به اردوان که نایب السلطنه بود مژده تصرف آتن را داد. پارسیها به تلافی آتش زدن معبد و جنگل شهر سارد که آتنیها انجام داده بودند، معبد و ارگ آتن را آتش زدند. بالاخره آتنیها پس از مشورتهای طولانی تصمیم گرفتند که در سالامیس جلوی نیروی دریایی ایران را بگیرند. چون معبر سالامیس تنگ بود و تعداد کشتیهای ایران هم زیاد بود ولی یونانیها تعداد کمی کشتی جنگی داشتند. از این نظر کشتیهای ایرانی کارشان با یکدیگر تداخل میکرد و مزاحم حرکت یکدیگر میشدند. ولی با این وجود، خیلی از یونانیها چون فکر میکردند ممکن است شکست بخورند، سوار بر کشتیهای خود شدند و از آنجا فرار کردند.




    محمد ::: دوشنبه 90/9/28::: ساعت 12:18 صبح

    پروشات یا پروشاتو یا پریزاتس یا پریزاد یکی از ملکه‌های پرآوازه دوران هخامنشیان بود. پروشات دختر اردشیر یکم (اردشیر درازدست) بود و به همسری داریوش دوم هخامنشی درآمد و ملکه بزرگ دربار بود. پروشات به سیاست‌پردازی و کاردانی، و سخت‌دلی و خشونت با دشمنانش معروف است.  

    پروشات نخستین همسر داریوش دوم هخامنشی (424 تا 404 پ.م) و بانوی اول دربار بود و قدرت واقعی در دربار از آن وی بود چنانکه خودش برای کتزیاس طبیب و مورخ یونانی نقل کرده بود سیزده فرزند برای شاه بدنیا آورده بود اما از آنهمه که اکثراً در کودکی مرده بودند فقط اردشیر و کوروش کوچک و اوستانوس و دخترش به نام آمستریس زنده مانده بودند.  از جمله اردشیر دوم و کوروش کوچک.

    شاه (داریوش دوم) اردشیر را به عنوان جانشین خود انتخاب کرده بود اما پروشات با انتخاب کوروش کوچک موافق بود. به همین دلیل هنگامی که داریوش بیمار بود و قصد داشت پادشاهی را به اردشیر واگذار کند، پروشات کوروش را که فرماندار لیدیه بود به دربار فراخواند تا مانع از جانشینی اردشیر شود. کوروش کوچک دیر رسید و مراسم در حال اجرا بود پس چنان به هیجان آمد که به اردشیر به قصد کشت حمله کرد. این حمله ناموفق بود و کوروش نیز به دستور شاه دستگیر شده و فورا محکوم به اعدام شد. پروشات توانست با تمهیدی جان کوروش را نجات دهد: درست پیش از اجرای حکم اعدام، کوروش را چنان محکم در آغوش گرفت که در صورت اقدام جلاد، خودش نیز کشته می‌شد.

    او توانست فرمان عفو کوروش کوچک را از شاه داریوش بگیرد و وی را به لیدیه بازگرداند. بعدا کوروش در لیدیه در مقابل اردشیر دوم شورش کرد و در پی آن جنگ‌های سختی بین این دو برادر درگرفت که چرخاننده آنها را ملکه پروشات می‌دانند.

    کوروش سرانجام در این جنگ‌ها کشته شد اما پروشات انتقام وی را از قاتلینش گرفت و یکی از رقبایش به نام استاتیرا را که از همسران محبوب شوهرش بود نیز با خوراندن زهر از بین برد. پروشات پس از مرگ داریوش دوم قدرت خود را در دربار پادشاهی پسرش، اردشیر دوم حفظ کرد.



    محمد ::: پنج شنبه 90/9/3::: ساعت 1:13 عصر

     

    به نظر بیشتر مورخان، آورنده فکر سکه در ایران "کوروش بزرگ" است. در آن زمان که ایرانیان لیدیا را فتح کردند و "کرزوس" را به ایران آوردند، تشکیل امپراطوری با عظمت هخامنشی به نشانه ویژه ای نیاز داشت که سکه میتوانست گویاترین و رایج ترین نشانه ها باشد. ولی وی فرصت این کار را پیدا نکرد، چرا که لشکرکشیهای پی در پی مانع انجام دادن این عمل بود.

    چون "داریوش بزرگ" حکومت خود را بر پایه نظام اداری در کلیه شئون مملکت قرار داد، بزودی متوجه لزوم سکه شد و ترتیب تناسب طلا و نقره را بنا بر آنچه در لیدی معمول بود بکار برد که نسبت آن یک به 13.335 میباشد و بر اساس آن ترتیب، اولین سکه طلای ایران معروف به :دریک" به وزن 8.41 گرم و نقره معروف به "سیکل" که وزن 5.6 گرم که از لحاظ نقش بسیار ممتاز بود، ضرب زده به جریان انداخت.

    "دریک" اقتباسی است از نام "دارا" یا "داریوش" به معنی سکه شاهی که در کلیه متصرفات آن دوره مورد قبول بوده است.

    اولین نوع سکه های هخامنشی که به سکه های شاهی معروف است، احتمالا در سال 517 قبل از میلاد از ضرابخانه خارج گردید، زیرا در این سال است که داریوش به نظم و نسق و ترتیب تشکیلات مملکتی پرداخت و ناچار سکه که عامل مهم اقتصادی است در این دورهخ بکار برده شد. سکه های شاهی یعنی "دریک و سیکل" عموما دارای طرح مشابه میباشند فقط تصویر هر شاهنشاه با دیگری تفاوت دارد و موجب شناختن آنها از یکدیگر میشود، در روی سکه تصویر نیمتنه شاهنشاه کمان به دست نقش است، یا تصویر شاهنشاه که بصورت کماندار پارسی ترکش بر پشت یک زانو به زمین زده و با یک دست زوبین را گرفته و با دست دیگر کمان را میکشد و در نوع دیگر شاهنشاه کمان به دست در حال دویدن است و با دست دیگر نیزه را که مایل به زمین است نگهداشته است. زانو زدن شاهنشاه، علامت نیایش اهورامزداست.

    در شاهنشاهی هخامنشی تا روی کار آمدن "اسکندر مقدونی" علاوه بر دریک و شکل که مخصوص ضرابخانه سلطنتی بود، ممالک و شهرهای یونانی و آسیای صغیر که در تصرف ایران بودند و استاندارانی (ساتراپ) که شاه برای ایالات معین میکرد و حتی روسا و فرماندهان ارتش اجازه داشتند هر یک جداگانه از هر فلزی که مایل بودند و با منافع اقتصادی آنها تطبیق میکرد، سکه بزنند.

    به طور کلی سکه های شاهنشاهی در تمامی ممالک همسایه، بخصوص یونان رواج زیادی داشت، به طوری که بازرگانان خارجی با رغبت زیاد پول هخامنشی را پذیرفته و بسیاری از داد و ستدهای خود را با آن انجام میدادند. جنس طلای سکه های هخامنشی در سراسر دنیای متمدن آن روزگار رواج و اعتبار داشت و از جنس نقره آن بیشتر در داخل ایران استفاده میشد.




    محمد ::: چهارشنبه 90/8/18::: ساعت 2:19 عصر

    <      1   2   3   4   5   >>   >

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ

    >> بازدیدهای وبلاگ <<
    بازدید امروز: 76
    بازدید دیروز: 50
    کل بازدید :1080328
    تبلیغات





    >> درباره خودم <<
    تخت جمشید
    محمد
    بگذارید هرکس به آیین خویش باشد . زنان را گرامی بدارید . فرودستان را دریابید . و هرکس به زبان تبار خویش سخن گوید

    >>فهرست موضوعی یادداشت ها<<

    >>آرشیو شده ها<<

    >>لوگوی وبلاگ من<<
    تخت جمشید

    >>لینک دوستان<<
    ###@جزین@###
    هواداران بازی عصر پادشاهان ( Kings-Era.ir )
    لنگه کفش
    مهندسی مکانیک ( حرارت و سیالات)-محی الدین اله دادی
    •°•°•دختـــــــــــرونه هـــای خاص مــــــــــــن•°•°•
    %% ***-%%-[عشاق((عکس.مطلب.شعرو...)) -%%***%%
    برلیان
    سایت مشاوره بهترین تمبرهای جهان دکترسخنیdr.sokhani stamp
    جبهه مقاومت وبیداری اسلامی
    آوای قلبها...
    بوی سیب
    گیاهان دارویی
    یادداشتهای من
    فطرس
    بشنو از نی
    خاطرات کودکی و...
    روابط عمومی به زبان آدمیزاد
    مستان ِ عاشق
    دختری از سرزمین پارس
    دوست دارم
    دُرُخـــــــــــــــــــــــش
    نوری چایی_بیجار
    کلبه ی تنها
    از هر دری،سخنی!
    پایگاه اطلاعاتی و کاربردی شایگان
    آوای ققنوس
    همـــ نفــــــــس

    همیشه منتظرت هستم ، ای عدل وعده داده شده...
    به بهترین وبلاگ سرگرمی خوش امدید
    زیر آسمان خدا
    دکتر علی حاجی ستوده
    ایران سرای من
    غم دنیا رو دوشمه
    همه چیز...
    چالوس و نوشهر
    سلطان عشق
    سامانتا
    عشق بی همتا
    ماهیان آکواریمی
    یادداشت های یه آسمونی
    معماری ، هنر شکل دادن به فضا
    احساس داغ
    محمدرضا جاودانی
    my love is only god
    ترفندهای کامپیوتر
    *** /// هلاک عشق \\\ ***
    داستان و راه های توحید جویان بزرگ
    دین جوان
    desperado bug
    اس ام اس سرکاری و جوک
    زندگی دفتری از خاطره هاست
    دوست دارم تو تنها ارزویم باشی
    دریای نور
    شادی(زمزمه های دلتنگی)
    چرندوپرند
    آایرانا
    سرزمین مقدس
    باغ گیلاس
    پایگاه ایران زمین
    عکسهای تخت جمشید
    سرگرمی
    فیلترشکن 4046
    چاپار سافت
    موزه منطقه ای جنوب شرق
    مرودشت شهر من
    ایران ما
    شاهنشاه هخامنشی-آرمین
    موزه بزرگ جنوب شرق
    نجوا
    کورش کبییر
    ما ایرانی هستیم
    دل نوشته های یک خسته
    هخامنشیان

    تمدنهای فراموش شده
    چنین گفت سینوهه

    گریه های شبانه
    ایرانگردی
    نیلو رایانه
    وب سایت تفریحی صد دروازه
    هخامنشیان
    دختری از سرزمین پارس

    >>لوگوی دوستان<<



    >>اشتراک در خبرنامه<<
     

    >>طراح قالب<<

    مترجم سایت

    مترجم سایت

    سفارش تبلیغ
    صبا ویژن
    X بستن تبلیغات