پارسیها در سخن گفتن، صریح و در دوستی ، استوار و مهمان نواز و بخشنده بودند و بر رعایت آداب معاشرت، تقریبا به اندازه مردم چین، مواظبت داشتند.چون دو نفر که از حیث رتبه با یکدیگر برابر بودند، به هم می رسیدند ، یکدیگر را می بوسیدند و اگر کسی به شخصی بلند مرتبه تر از خود بر میخورد،پشت دو تا میکرد و به او احترام میگذاشت.در مقابل اشخاص کوچکتر گونه خود را برای بوسیدن پیش می آوردند. برای مردم متعارفی، تواضع مختصری کافی بود.چیز خوردن در کنار راه را سخت ناپسند میدانستند.بینی گرفتن و آب دهان انداختن در مقابل دیگران را بد میدانستند. تا زمان خشایارشاه ، در خوردن و نوشیدن، سادگی فراوان داشتند و جز یکبار در روز خوراک نمی خوردند و جز آب خالص چیز دیگری نمی نوشیدند. پاکیزگی را ، پس از زندگی، بزرگترین نعمت میدانستند و چنان می پنداشتند که کار نیکو چون از دست نا پاک ارزشی ندارد.چه انسان اگر در بر انداختن فساد
(میکروب ها ) قیام نکند، فرشتگان در جسم او منزل نخواهند کرد.کسانی را که سبب پراکنده شدن بیماریهای واگیردار میشدند سخت کیفر میدادند. در جشنها، همه مردم با لباسهای پاک سفیدی حاضر میشدند. آداب و رسوم تطهیر و جلوگیری از پلیدی بسیار بود. در کتال مقدس زردشت، فصلهای مطولی است که همه از قواعد مخصوص پاکی جسم و جان بحث میکند. در آن کتاب آمده است که چیدن ناخن و مو، و نفس کشیدن از دهان، همه ، پلیدی است و ایرانی فرزانه باید از آنها پرهیز کند، مگر اینکه قبلا آنها را پاک کرده باشد
نوشته ویل دورانت
چون پارسیان تمام همت خود را متوجه برپا ساختن کاخ شاهنشاهی خویش کرده بودند، دیگر وقت و نیرویشان برای کاری جز جنگ کفایت نمیکرد.به همین جهت، در مورد هنر، مانند رومیان ، قسمت عمده توجه آنها به آن چیزی بود که از خارج ایران زمین وارد میشد.البته ذوق زیبا پسندی داشتند، ولی ساختن چیزهای زیبا را بر عهده هنرمندان و یا بیگانگان هنرمندی که در داخل ایران به سر میبردند میگذاشتند و پولی را که برای مزد دادن به این هنرمندان لازم بود از کشورهای تابع خود فراهم میکردند.خانه های زیبا و باغهای خرم و عالی داشتند که گاهی به صورت شکارگاه و محل نگاهداری مجموعه های گوناگون جانوران در می آمد.در خانه های خود اثاثه گرانبها جمع آوری میکردند.از قبیل میزهایی که روپوش طلا و نقره داشت و یا با این دو فلز گرانبها منبت کاری شده بود و تختهایی که روپوشهای عالی و زیبایی داشتند و فرشهای نرمی که همه گونه رنگهای زمین و آسمان بر آنها دیده میشد و کف اتاقهای خود را با آن مفروش میکردند.در جامهای زرین شراب می نوشیدند و میز و طاقچه های اتاق خود را با گلدانهای پر از گل می آراستند.آواز خواندن و رقصیدن را دوست داشتند و از نواختن چنگ و نی و طبل و دف لذت میبردند.گوهرهای گرانبها در نزدشان فراوان بود و با آنها از تاج و گوشواره گرفته تا دستبند و کفشهای مرصع می ساختند.مردان نیز به زیور آلات علاقه مند بودند و گوش و گردن و بازوهای خود را با آنها می آراستند.مروارید و یاقوت و زمرد و لاجورد را از خارج وارد می کردند، ولی فیروزه را از کانهای پارس بدست می آوردند.از همین سنگ گرانبها بود که ثروتمندان ، مهرهای خود را تهیه میکردند.سنگهای گرانبها را بصورت های عجیب و غریب می تراشیدند و به گمان خود ، آنها رابصورت دیوها و شیاطین معروف در می آوردند.شاه بر تخت زرینی می نشست که آسمانه طلایی بر بالای آن بود و پایه های زرین داشت
صناعت در پارس رواج و رونقی نداشت.پارسیان به آن خوشنود بودند که اقوام خاور نزدیک به حرفه ها و صناعات دستی بپردازند و ساخته های دست خود را همراه باج و خراج برایشان بفرستند.در کارهای حمل و نقل ابتکاری فراوان تر از صنعت داشتند.مهندسان پارسی به فرمان داریوش بزرگ ، شاهراههایی ساختند که پایتختها را به یکدیگر مربوط میکرد.درازی یکی از این راهها که از شوش تا ساردیس امتداد داشت، دو هزار و چهارصد کیلومتر بود.طول راهها را با فرسخ اندازه میگرفتند و به گفته هرودوت ، در پایان هر چهار فرسخ منزگاه شاهی و مهمانخانه های با شکوه وجود داشت و راهها همه از جاهای امن و آباد میگذشت.
در هر منزل اسبهای تازه نفس آماده بود تا چاپار یا برید بی معطلی به راه خود ادامه دهد.به همین جهت بود که برید شاهی فاصله شوش تا ساردیس را در همان زمانی می پیمود که اکنون اتومبیلها می پیمایند.یعنی در مدتی کمتر از یک هفته-در صورتی که مسافران عادی آن زمان این فاصله را در نود روز می پیمودند.از نهرهای بزرگ با کرجی عبور میکردند،ولی مهندسان پارسی توانایی آن را داشتند که در موقع حاجت بر رودخانه فرات یا تنگه داردانل پلهای محکمی بزنند تا صدها فیل ترسناک با ایمنی از روی آنها عبور کنند.
در آن زمان راه دیگری نیز بود که از کوههای افغانستان میگذشت و پارس را به هندوستان می پیوست. همه این راهها سبب آن شده بود که شهر شوش انبار میان راه ثروت عظیم خاور زمین باشد.این ثروت در آن زمان دور نیز به اندازه ای فراوان بود که عقل به سختی آنرا باور میکند.اساس ساختمان این راهها آن بود که برای هدفهای جنگی و دولتی به کار رود و تسلط حکومت مرکزی و جریان اداری کارها را تسهیل کند،ولی در عین حال سبب آن شد که کار بازرگانی و حمل و نقل کالاها نیز آسان شود و عادات و افکار از ناحیه ای به ناحیه دیگر انتقال یابد.در ضمن خرافات متداول میان مردم که گریزی از آنها در زندگی روزانه نیست،از همین راه بین اقوام مختلف مبادله میشد.از جمله باید گفت که فرشتگان و شیاطین بوسیله همین راهها از افسانه های پارسی به افسانه های یهودی و مسیحی راه یافت.دریانوردی در میان پارسیان به آن درجه که حمل و نقل خشکی بدست آن مردم ترقی پیدا کرده بود نرسید.پارسیان ناوگان مخصوص به خود نداشتند،بلکه ناوگان فنیقی را یا به اجاره میگرفتند یا با مصادره کردن از آن در منظوره های جنگی خویش استفاده میکردند.داریوش اول ترعه بزرگی میان دریای سرخ و رود نیل حفر کرد تا از این راه بوسیله رود نیل،خلیج فارس را به دریای مدیترانه اتصال دهد، ولی اهمال جانشینان وی سبب شد که این کار عظیم دستخوش ریگهای روان شود و راه ارتباط قطع گردد.خشایارشاه به قسمتی از نیروهای دریایی خود فرمان داد که بر گرد آفریقا گردش کنند، ولی ناوگان پس از عبور از برابر ستونهای هرکول یا همان تنگه جبل الطارق و دور قسمتی از آفریقا،بی نتیجه بازگشتند .
کارهای بازرگانی بیشتر در دست مردم غیر پارسی مانند بابلیان و فنیقیان و یهودیان بود ،چه پارسیها بازرگانی را کار پستی میشمردند و بازار را کانون دروغ و فریب میدانستند.طبقه ثروتمندان به این می بالیدند که میتوانند بیشتر نیازهای خود را از مزرعه یا دکان ،خود مستقیما به خانه بیاورند،بی آنکه انگشتان خود را به پلیدی خرید و فروش آلوده کنند.در ابتدای کار ، مزد و وام و سود و سرمایه را کالا می پرداختند و بیشتر چهارپایان و دانه بار به این منظور بکار میرفت.بعدها از لیدیا سکه های پول به پارس آمده و داریوش بزرگ سکه "دریک" را با سیم و زر ضرب کرد و نقش خود را بر آن گذاشت.نسبت دریک طلا به دریک نقره نسبت 3/5 به 1 بود .
این،خود،آغاز پیدا شدن نسبتی است که هم اکنون میان واحد نقره و واحد طلا، در سکه های زمان حاضر وجود دارد
کیفر گناهان جسمانی در شریعت زردشت،مانند شریعت یهودی بسیار سخت بود.استمنای با دست را با شلاق زدن کیفر میکردند.کیفر لواط و زنا آن بود که زن یا مردی را که مرتکب چنین گونه اعمال میشدند ،بکشند.زیرا از مار خزنده و گرگ زوزه کش بیشتر مستحق کشتن هستند.به گفته هرودوت، پارسیان ربودن زنان را بوسیله زور و قدرت،کار ناپاکان و بدان میدانند.ولی در فکر انتقام برآمدن پس از ربوده شدن زنی،کار احمقان است و آنان را از یاد بردن کار فرزانگان چه واضح است که اگر خود زنان به این کار مایل نباشند،هرگز کسی نمیتواند آنها را برباید.چون فرزندان به سن رشد میرسیدند، پدرانشان اسباب کار زناشویی ایشان را فراهم می ساختند.دامنه انتخاب همسر وسیع بود،زیرا چنانچه روایت شده ، ازدواج میان خواهر و برادر،پدر و دختر،و مادر و پسر معمول بوده است.کنیزک و همخوابه گرفتن عنوان تجملی داشت که تنها مخصوص ثروتمندان بود.اعیان و اشراف چون برای جنگ براه می افتادند پیوسته دسته ای از این همخوابگان با خود همراه میبردند.شمار کنیزکان حرم شاهی را در دوره های متاخر شاهنشاهی،میان 329 و 360 گفته اند،چه در آن زمان عادت بر این جاری شده بود که جز در مورد زنان بسیار زیبا،هیچ زنی از زنان حرم دو بار همخوابه شاه نمیشد.در زمان زردشت پیغمبر،زنان همان گونه که عادت پیشینیان بود،منزلتی عالی داشتند.با کمال آزادی و با روی گشاده در میان مردم آمد و شد میکردند.صاحب ملک و زمین میشدند و در آن تصرفات مالکانه داشتند و می توانستند مانند اغلب زنان روزگار حاضر،به نام شوهر یا به وکالت از وی ، به کارهای مربوط به او رسیدگی کنند.پس از داریوش بزرگ،مقام زن ،مخصوصا در میان طبقه ثروتمندان تنزل پیدا کرد.زنان فقیر چون برای کار کردن ناچار از آمد و شد در میان مردم بودند،آزادی خود را حفظ میکردند.ولی در مورد زنان دیگر،گوشه نشینی زمان حیض که برایشان واجب بود،رفته رفته ادامه پیدا کرد و سراسر زندگی اجتماعیشان را فرا گرفت و این امر خود مبنای پرده پوشی در میان مسلمانان به شمار میرود.زنان طبقات بالای اجتماع جرات آن نداشتند که جز در تخت روان روپوشدار از خانه بیرون بیایند.هرگز به آنان اجازه داده نمیشد که آشکارا با مردان آمیزش کنند.زنان شوهر دار حق نداشتند هیچ مردی را ولو پدر یا برادرشان باشد را ببینند.در نقشهایی که از ایران باستان بر جای مانده ،هیچ صورت زن دیده نمیشود و نامی از ایشان به نظر نمیرسد.
کنیزکان آزادی بیشتری داشتند،چه لازم بود از مهمانان خواجه خود پذیرایی کنند.زنان حرم شاهی، حتی در دوره های اخیر نیز در دربار تسلط فراوان داشتند و در کنکاش کردن با خواجه سرایان و در طراحی وسایل شکنجه با شاهان رقابت میکردند.
پارسیان زیباترین ملتهای خاور نزدیک در روزگارهای باستانی بوده اند.تصاویری که در آثار تاریخی بر جای مانده،نشان میدهد که آن مردم میانه بالا و نیرومند بوده و بر اثر زندگی کردن در نقاط کوهستانی،سختی و صلابت داشته اند،ولی ثروت فراوان سبب لطافت طبع آنان بوده است.در سیمایشان آثار تقارن مطبوعی دیده میشود و مانند یونانیان بینی کشیده داشته اند.در اندامهایشان آثار نجابت مشهود بوده است.لباسهایی مانند مردم ماد بر تن میکردند.بعدها خود را به زیورآلات مادی نیز می آراستند.جز دو دست،باز گذاشتن هر یک از قسمتهای بدن را خلاف ادب می شمردند و به همین جهت سر تا پایشان با سربند یا کلاه یا پاپوش پوشیده بود.شلواری سه پارچه و پیراهنی کتانی و دو لباش رو می پوشیدند که آستین آنها دستها را می پوشانید و کمربندی بر میان خود می بستند.این گونه لباس پوشیدن سبب آن بود که از گزند گرمای شدید و سرمای جانکاه زمستان در امان بمانند.امتیاز پادشاه در آن بود که شلوار قلاب دوزی شده با نقش و نگار سرخ می پوشید و دکمه های کفش وی به رنگ زعفرانی بود.اختلاف لباس زنان با مردان تنها در آن بود که گریبان پیراهنشان شکافی داشت.
مردان موی چهره را نمی ستردند و گیسوان را بلند می گذاشتند.بعدها بجای آن گیسوان عاریه رواج پیدا کرد.چون در دوران شاهنشاهی ثروت مردم زیاد شد،زن و مرد به زیبایی ظاهر خود پرداختند.جهت آراستن صورت،غازه و روغن بکار میبردند و برای آنکه درشتی چشم و درخشندگی آنرا نشان دهند،سرمه های گوناگون استعمال میکردند،به این ترتیب در میان آنان طبقه خاصی به نام (( آرایشگران)) پیدا شد که یونانیان آنرا((کوسمتای))مینامیدند و کارشناس در هنر آرایش بودند و کارشان تزئین ثروتمندان بود.پارسیان در ساختن مواد معطر مهارت فراوان داشتند و پیشینیان چنان معتقد بودند که گردها و عطرهای آرایش را نخستین بار همین مردم اختراع کرده بودند.شاه همیشه با جعبه ای از مواد معطر برای جنگ بیرون میرفت و خواه پیروز میشد،خواه شکست میخورد،پس از هر کارزار با روغنهای خوشبو خود را معطر می ساخت
دین
از مجموعه مدارک موجود مربوط به دین ایرانیان ، چنین مى توان نتیجه گرفت که اقوام آریایى پیش از استقرار در سرزمین ایران ، براى برخى از مظاهر طبیعت ، مانند ماه و خورشید و باران ، احترامى ویژه قایل بوده اند. چنین به نظر مى رسد که اقوام آریایى نیز همانند بسیارى از اقوام قدیمى دیگر، مانند مصریان و بابلیان ، احترامى خاص نسبت به خورشید داشته اند. در عین حال ، آریاییان سنت قدیمى احترام به آتش و کوشش در جهت نگهدارى آن را که ناشى از نیاز طبیعى اقوام بدوى به آتش بوده است ، براى خود هم چنان حفظ کرده بودند از سوى دیگر، به نظر مى آید که در اوایل عهد هخامنشیان ، آئین زرتشت نفوذ زیادى در ایران نداشته است در این باره ایوانف در کتاب تاریخ ایران باستان مى نویسد:
با داورى از روى سنگ نبشه هاى داریوش اول و خشایارشا که تا روزگار ما رسیده است . دین پارسیان وجوه مشترکى با آیین زرتشت دارد. اهورامزدا را چون خداى بزرگ (اما نه یگانه ) مى شناسند و اعتقادات دوگانه گرایى دارند. برخى از دانشمندان در این تفاوت ها گواهى بر وابستگى نداشتن دین آغازین هخامنشیان به آیین زرتشت مى بینند که در خطوط کلى ، گرامى داشت فرد را تنها چون بازتاب مرده ریگى یگانه در خود دارد. به نظر مى رسد هخامنشیان ، دین تازه را پیگیرانه نپذیرفتند. این دین در زیر تاثیر تصورات دینى محلى تغییر شکل داده بود. در مورد دین هاى مغان و کاهنان پارسى و ماد باستان نیز ابراز تردید مى شود برخى بر این پندارند که اینان در آغاز زرتشتى نبوده اند و سپس زرتشتى شدند و شکل آیین زرتشت را تغییر داده یا آن را تحریف کرده اند اما در هر حال در سرتاسر روزگار هخامنشى مغان ، صرف نظر از این که بى درنگ پس از پدید آمدن تعلیمات نو، زرتشتى شده بودند و یا این که دیرى پس از آن ، این دین را پذیرفته باشند، کاهنان دین زرتشت بودند این نیز احتمال دارد، چون که در سده هاى ششم تا پنجم ق .م . آیین زرتشت در پارس رو به گسترش بود و پادشاهان هخامنشى با آن که برترى تعلیمات دین زرتشت را چون دین رسمى خویش ارزیابى کرده بودند، با این همه از نیایش خدایان کهن که نماد نیروهاى سرکش بود و قبیله هاى پارس آنان را مى پرستیدند، دست نکشیدند، اما گرامى داشت اهورامزدا بالاتر از دیگر خدایان بود.
مالیات
در زمان کوروش و کمبوجیه ، هنوز روش منظم مالیاتى که بر مبناى محاسبه شرایط اقتصادى کشورهاى زیر سلطه ى هخامنشیان مقرر شده باشد، وجود نداشت .
این کشورها هدایا و مالیات هایى به فراخور مى دادند که به طور مسلم بخشى از آن ها به صورت جنسى بوده است .
چنان که ذکر گردید در سال 518 ق .م . داریوش اول براى مالیات هاى دولتى ، نظام جدیدى ایجاد نمود، هر ساتراپ موظف گردید براى هر منطقه بر حسب وسعت زمین زیر کشت و درجه حاصلخیزى آن ، که از پیش به طور دقیق معین شده بود مبلغ مالیات را نقدا پرداخت نماید.
پارسیان خود بعنوان ملت حاکم ، ناگزیر به پرداخت مالیات نقدى نبودند، لیکن ظاهرا از دادن مالیات هاى جنسى معاف نمى شدند.
ملل دیگر از جمله سکنه ى کشورهاى خود مختار (فینیقیه ؟ و غیره ...) سالیانه مجموعا قریب 740،7 تالان بابل مالیات مى پرداختند. در عین حال ، قسمت اعظم این پرداخت ها از سوى کشورهایى بود که به لحاظ اقتصادى پیشرفته ترین ممالک آسیاى صغیر از جمله : بابل ، سوریه ، مصر بودند.
روش تقدیم هدایا حفظ شده و به هیچ وجه داوطلبانه نبوده است . کشورهایى که خود داراى معادن فلز نبوده اند، مى بایست براى پرداخت مالیات ها، کالاى کشاورزى و صنعتى خود را به فروش رسانده و در ازاى آن ، نقره را به عنوان مالیات پرداخت نمایند.
به طورى که اسناد موجود نشان مى دهد مالیات هاى جنسى به صورت آرد، جو، احشام ، آبجو و غیره پرداخت مى شده است .
به موازات مالیات هایى که بر دوش ملل تابعه سنگینى مى کرد، مخارج ساتراپ ها و دربار آنان نیز به عهده همین ملت ها بود.
میزان مالیات هایى که در دوره ى داریوش اول معین شده بود، علیرغم تغییرات مهم اقتصادى که در کشورهاى تحت سلطه ى پارسیان بوجود آمد، تا پایان دوره ى امپراتورى هخامنشى تغییرى نکرد.
نظام پولى
در امپراتورى هخامنشى سکه هاى گوناگونى ضرب مى شد، این سکه ها عبارتند از:
1 - سکه شاهنشاهى . 2 - سکه ساتراپ ها. 3 - سکه ایالتى با تصویر شاهنشاه . 4 - سکه محلى .
در سال 517 ق .م . داریوش اول - براى اولین بار - سکه اى که براى سراسر امپراتورى داراى اعتبار باشد، درست کرد که بعنوان پایه ى نظام پولى امپراتورى قرار گرفت . این سکه درایک طلا بود که 4/8 گرم وزن داشت . ضرب سکه طلا منحصر به شاهنشاه بود و به سبب این که فقط 3 آن از آلیاژى دیگر بود، در طى چند قرن مهم ترین سکه رایج در دنیاى تجارت آن روزگار بود. نوع اصلى سکه هاى رایج از جنس نقره بود که 6/5 گرم وزن داشته و از نظر ارزش یک بیستم درایک بود و معمولا در ساتراپ هاى آسیاى صغیر ضرب مى گردید.
ارزش طلا و نقره اى که در گنجینه هاى شوش ، تخت جمشید و سایر شهرها نگهدارى مى شد، در اواخر دوران هخامنشیان بالغ بر 630،235 تالنت بود. در چنین شرایطى ، پول هایى که بعنوان مالیات هاى دولتى جمع آورى مى شدند، ده ها سال در گنجینه سلطنتى انباشته شده و عملا از جریان معاملات و داد و ستد خارج مى گردیدند و تنها مقدار اندکى از آن ها به عنوان مزد کارگران و مخارج دربار و دستگاه ادارى خرج مى شد. به این دلیل بود که در تجارت و داد و ستد کمبود سکه بسیار محسوس گشته و تاثیر نامطلوبى در نظام پولى گذارده بود . همین امر، روش مبادله کالا را تقویت کرده و جریان اقتصادى را به سوى کامل کالا مى کشانید.
در این دوران خانواده بر بنیان پدرسالارى استوار بود، در عین حال زنان نیز از حقوق اجتماعى قابل توجهى برخوردار بوده اند. آنان حق رفت و آمد آزاد داشتند و مى توانستند املاک و اموالشان را با اراده و میل خود واگذار نمایند. ظاهرا با تشکیل حکومت مرکزى به ویژه از زمان داریوش اول موقعیت زنان در ایران تنزل نمود و به قصد محدود نمودن قدرت زنان ، براى زنان خانواده هاى ثروتمند، محدودیت هایى قائل شدند. به هر حال در جامعه ایران باستان و در نزد طوایف آریایى هیچ گاه تساوى بین زن و مرد وجود نداشته است . در حالى که مردان آریایى قادر به انتخاب زنان متعدد بوده و حتى مى توانستند براى خود حرمسرا تشکیل دهند، نسبت به وفادارى زن به شوهر قوانینى سخت وضع گردیده بود.
یکى از وظایف اساسى زنان به وجود آوردن فرزندان متعدد به خصوص اولاد ذکور بود. اغلب به خانواده هاى پراولاد جوایز و کمک هایى از طرف پادشاه داده مى شد. سقط جنین از گناهان کبیره محسوب مى گردید طبیعتا اولاد ذکور عامل عمده تولید اقتصادى و دفاع نظامى محسوب مى گردید فرزندان 5 سال اول زندگى خود را تحت سرپرستى مادر بوده و از آن پس ، تربیت آنان زیر نظر پدر انجام مى گرفته است .
به منظور تربیت فرماندهان و منشیان دولتى ، تعلیم و تربیت فقط در انحصار و ویژه ى خانواده هاى نجبا و اشراف بوده است .
تعلیم و تربیت طبقات خاص معمولا توسط روحانیون در خانه و یا معابد انجام مى گرفته است .
چنین معمول بود که مکتب خانه ها دور از بازار و محل کسب که آلوده به زد و بند و سوگند دروغ و تقلب بوده است ، باشد، مفاد درسى اغلب شامل رونویسى و خواندن اوراد مذهبى از روى اوستا بوده است ، ایرانیان فرزندان خود را از کودکى به فنون نظامى ، تیراندازى و سوارى آشنا مى نمودند.
از نظر خط و نگارش باید یادآور گردید که در این دوران چون تعداد کسانى که با نوشتن خط میخى پارسى آشنا باشند کم بوده اند، لذا کتیبه ها و نوشته ها به خط پارسى آرامى ، عیلامى و گاهى بابلى نوشته مى شد.
طبقات اجتماعى
خانواده سلطنتى ، در راس قدرت و سازمان اجتماعى و با تمام امتیازات ویژه اقتصادى و سیاسى قرار داشت . خانواده سلطنتى به اتفاق برخى خاندان هاى بزرگ پارسى ، طبقه ى ممتاز جامعه را تشکیل مى داده اند.
بیش تر وظایف فرماندهى سپاه و حکومت ایالات با اعضاى این خانواده ها بود، تنها روساى خانواده هاى بزرگ پارسى ، حق ورود به دربار سلطنتى را داشتند بعد از اشراف و نجبا، مستخدمین دولت و دبیران که طبقه ادارى مملکت را تشکیل مى دادند، قرار داشته ، کسبه ، تجار و دهقانان در طبقات پایین تر اجتماع قرار مى گرفتند.
در مورد نظام بردگى در دوران هخامنشى اطلاعات زیادى در دست نیست اما بى گمان نظام کار و بهره بردارى از نیروى انسانى به شیوه روم ، یونان و بین النهرین (میان رودان ) نبوده است .
پیشه وران و سازمان هاى صنعتى
در این دوران اساس اقتصادى ایران بر نظام کشاورزى و شبانى استوار بوده است . انجام امور بازرگانى و بسیارى از مشاغل و حرف صنعتى ، در دست ملل تابعه نظیر مصریان و فینیقیان بود. بنابراین ، اقتصاد شهرى ، شامل کار و پیشه هاى گوناگون در داخل شهرها بوده است . بسیار محتمل است که صاحبان بعضى از مشاغل ، به منظور تبادل نظر در مورد مسائل و رفع مشکلات شغلى یکدیگر، اجتماعى داشته اند که هسته هاى اولیه ى سازمان هاى صنفى را در قرون بعد تشکیل داده است .
در عین حال باید در نظر داشت که به سبب اقدامات بزرگ ساختمانى و ایجاد راه ها و جاده ها، سازمان منظم و متمرکز دولتى براى تهیه کارگران و پیشه وران تقسیم کار و پرداخت مزد وجود داشته است .
مدارک و الواحى که از تخت جمشید به دست آمده نشانگر آن است که در این دوره ، یک سلسله مقررات اجتماعى و حقوقى براى تعیین و تثبیت حقوق کارگران وجود داشته است .
گریشمن مى نویسد:
در آن جا حقوق وظیفه ى کارگران دقیقا تعیین شده و مزد یک کودک ، یک زن ، یک مزدور و با یک پیشه ور مشخص شده است . حتى مزد روحانیون که در خدمت دین بودند ثبت شده است .
- در این زمان ، سازمان ها و مراکزى براى جمع آورى کارگر ایجاد شده بود که شعبه هایى در ممالک مختلف شاهنشاهى داشته است .
زاد روز زرتشت خجسته باد
خداحافظ
عکسهای شهر تاریخی استخر
شهر باستانی استخر
سنگهای تخت جمشید
نام و نسبت زمانی ماههای سال در تقویمهای مختلف
واژه پارسه، تخت جمشید و پرسپولیس
امپراطوری هخامنشی
کتابخانه تخت جمشید
کوروش بزرگ
فونت خط میخی
پادشاهان هخامنشی
تخت جمشید،معجزه هنر پارسیان
[عناوین آرشیوشده]