مهاجرت طوایف آریایى هند و ایرانى بنا به نوشته محققین دست کم از حدود دو هزار سال ق .م . انجام گرفته است ، این طوایف از دیگر طوایف آریایى جدا شده و از میهن مشترک و اصلى خود که به نظر بیش تر صاحب نظران در منطقه وسیعى از شمال ناحیه اى میان دریاچه ى آرال و دریاى سیاه واقع شده بود کوچ کردند و به سوى فلات پهناور ایران و سرزمین هند روى آوردند ماکس مولر، موطن آریاها را آسیاى مرکزى مى داند و هاکسلى انگلیسى آن را منطقه اى وسیع بین دریاچه آرال و دریاى شمال معرفى مى نماید.
این که چرا و چگونه و تحت چه چه عواملى مهاجرت انجام گرفته است ، سعید نفیسى در کتاب خود به نقل از اوستا مى نویسد: در حدود هزاره پنجم ق .م . هنگامى که دیگر آب و هواى پامیر براى اقوام آریاها سازگار نبوده است ، بناى مهاجرت به سوى جنوب گذاشتند و در دامنه جنوبى پامیر، به دو دسته تقسیم گشتند.دسته اى به طرف شرق رهسپار شدند و از دره سند و پنجاب به هندوستان و دسته دیگر رو به مغرب و از راه آسیاى مرکزى و صحراى قراقوم امروز، یا دشت خاوران سابق ، وارد ایران شدند.
اوستا نیز درباره مهاجرت آریاها اشاره مى نماید که خشکسالى یا توفان شدید، به خصوص کمبود غذا و رشد جمعیت ، آنان را وادار به مهاجرت نموده است .
دکتر تاراچند، مورخ و فیلسوف بزرگ هند، در کتاب گزیده ریگ ودا، نظر دیگرى را در مورد مهاجرت آریاها ارائه مى نماید. وى علت جدایى طوایف آریایى هند و ایرانى از دیگر طوایف آریایى را اختلاف عقیده دینى و مذهبى مى داند! و براى اثبات نظریه خویش مى نویسد، بیش از چهارده قرن ، ق .م . طوایف آریایى هند و ایرانى ، میترا، ورونا، اندرا و ناستیه ، را پرستش مى کردند و نام این چهار خدا در ریگ ودا و اوستا آمده است .
بنابراین ، ریگ ودا و اوستا قدیمى ترین اثر دو قوم آریایى ایران و هند، هر دو از یک زبان مادر شاهى مشتق و از نظر فکرى و اجتماعى نیز به هم نزدیک اند و طوایف دیگر آریایى درباره چنین خدایانى در اختلاف به سر مى برند.
البته برخى از دانشمندان ، هجوم اقوام دیگر به سرزمین آریایى ها را علت مهاجرت آنان دانسته اند.
در کتاب ایران ویچ آمده است از میان قبیله هایى که در حدود 700/1 ق .م . در شمال دریاى مازندران و بین دریاى سیاه و دریاى مازندران چادرنشینى مى کردند، دو قبیله ى ایرانى ؛ مادى و پارسى که با یکدیگر تفاوت اندکى در گویش داشتند به سوى سرزمین هاى جنوبى تر کوچ کردند و به نواحى غرب دریاى مازندران آمدند و در آن جا ساکن شدند و نام نژادى خود را به آن نواحى دادند.
نام هاى ، آران ، آلان و آلبانى همه از ریشه ى ایران eran برخاسته اند و نمودار آنند که روزگارى ایرانى نژادان در آن جا ساکن بوده اند. این دو قوم (مادى و پارسى ) به تدریج از دربندهاى قفقاز گذشته و در پیرامون دریاچه رضائیه (ارومیه ) که پهنه اى بیش از امروز داشت و داراى دشت هاى سرسبز و خرم بود ساکن شدند و به کار دامدارى و کشاورزى و تربیت اسب پرداختند.
مورخان یونانى نام قبایل پارسى را چنین نوشته اند:
پاسارگادیان - مارافیوئى - ماسپیوذئى ، که مهم ترین آنان ، پاسارگادیان هستند و قبیله ى هخامنشى و پادشاهان ناحیه پارس از این قبیله هستند. پارسیان دیگر چنین اند:
پانثیلایوئى - دروئوسى یوئى - گرالنیوئى .
قبایل کوچ نشین پارسى چنین اند:
دائوتى - مردوئى - دروکیلوئى - ساگارتیوئى
تیره هاى مادى عبارتند از شش تیره زیر:
بوئوسائى - پارتاکنوئى - ستروئوخاکش - اریزانتوئى - بوئودیوئى - مگوئى .
این دو طایفه بزرگ با همه ى تیره هاى خود که نام برده شده به سوى نواحى حاصلخیز پیرامون دریاچه ارومیه (شهرآب ) فرود آمدند.تیره مادى ، در نواحى جنوب شرقى دریاچه - بین همدان و تبریز - جاى گرفت و بعدها تا اصفهان پیش رفت ؛ و قبیله هاى پارسى در مغرب و قسمت هاى جنوب غربى دریاچه ، در ناحیه اردلان (ایران مقدس ) جاى گرفت . این قبایل با یکدیگر و همین طور با قبایل بومى این مناطق برخورد نمودند که به مرور زمان در یکدیگر ادغام شده و در کنار یکدیگر به دامدارى و تربیت اسب که یکى از مهم ترین پیشه هاى آنان بود پرداختند.
دیاکونوف ، در تاریخ ماد مى نویسد: از آثارى که به زبان سومرى و اکدى و هوریانى ، در دست است چنین مستفاد مى گردد که در کوهپایه هاى غربى زاگرس ، آن جایى که بعدها ماد غربى را تشکیل مى داد، قبایل هوریان ، لولوئیان و گوتیان و ظاهرا قبایل دیگرى که با عیلامیان قرابت داشتند زندگى مى کردند. علاوه بر این ، در سایر نقاط شمالى و شمال شرقى نیز قبل از ورود آریاییان ، اقوام دیگرى همچون تیپورها، آماردها، کاسیان ، مانناها، طالشیان و گیل ها پراکنده بوده اند.
دین
از مجموعه مدارک موجود مربوط به دین ایرانیان ، چنین مى توان نتیجه گرفت که اقوام آریایى پیش از استقرار در سرزمین ایران ، براى برخى از مظاهر طبیعت ، مانند ماه و خورشید و باران ، احترامى ویژه قایل بوده اند. چنین به نظر مى رسد که اقوام آریایى نیز همانند بسیارى از اقوام قدیمى دیگر، مانند مصریان و بابلیان ، احترامى خاص نسبت به خورشید داشته اند. در عین حال ، آریاییان سنت قدیمى احترام به آتش و کوشش در جهت نگهدارى آن را که ناشى از نیاز طبیعى اقوام بدوى به آتش بوده است ، براى خود هم چنان حفظ کرده بودند از سوى دیگر، به نظر مى آید که در اوایل عهد هخامنشیان ، آئین زرتشت نفوذ زیادى در ایران نداشته است در این باره ایوانف در کتاب تاریخ ایران باستان مى نویسد:
با داورى از روى سنگ نبشه هاى داریوش اول و خشایارشا که تا روزگار ما رسیده است . دین پارسیان وجوه مشترکى با آیین زرتشت دارد. اهورامزدا را چون خداى بزرگ (اما نه یگانه ) مى شناسند و اعتقادات دوگانه گرایى دارند. برخى از دانشمندان در این تفاوت ها گواهى بر وابستگى نداشتن دین آغازین هخامنشیان به آیین زرتشت مى بینند که در خطوط کلى ، گرامى داشت فرد را تنها چون بازتاب مرده ریگى یگانه در خود دارد. به نظر مى رسد هخامنشیان ، دین تازه را پیگیرانه نپذیرفتند. این دین در زیر تاثیر تصورات دینى محلى تغییر شکل داده بود. در مورد دین هاى مغان و کاهنان پارسى و ماد باستان نیز ابراز تردید مى شود برخى بر این پندارند که اینان در آغاز زرتشتى نبوده اند و سپس زرتشتى شدند و شکل آیین زرتشت را تغییر داده یا آن را تحریف کرده اند اما در هر حال در سرتاسر روزگار هخامنشى مغان ، صرف نظر از این که بى درنگ پس از پدید آمدن تعلیمات نو، زرتشتى شده بودند و یا این که دیرى پس از آن ، این دین را پذیرفته باشند، کاهنان دین زرتشت بودند این نیز احتمال دارد، چون که در سده هاى ششم تا پنجم ق .م . آیین زرتشت در پارس رو به گسترش بود و پادشاهان هخامنشى با آن که برترى تعلیمات دین زرتشت را چون دین رسمى خویش ارزیابى کرده بودند، با این همه از نیایش خدایان کهن که نماد نیروهاى سرکش بود و قبیله هاى پارس آنان را مى پرستیدند، دست نکشیدند، اما گرامى داشت اهورامزدا بالاتر از دیگر خدایان بود.
مالیات
در زمان کوروش و کمبوجیه ، هنوز روش منظم مالیاتى که بر مبناى محاسبه شرایط اقتصادى کشورهاى زیر سلطه ى هخامنشیان مقرر شده باشد، وجود نداشت .
این کشورها هدایا و مالیات هایى به فراخور مى دادند که به طور مسلم بخشى از آن ها به صورت جنسى بوده است .
چنان که ذکر گردید در سال 518 ق .م . داریوش اول براى مالیات هاى دولتى ، نظام جدیدى ایجاد نمود، هر ساتراپ موظف گردید براى هر منطقه بر حسب وسعت زمین زیر کشت و درجه حاصلخیزى آن ، که از پیش به طور دقیق معین شده بود مبلغ مالیات را نقدا پرداخت نماید.
پارسیان خود بعنوان ملت حاکم ، ناگزیر به پرداخت مالیات نقدى نبودند، لیکن ظاهرا از دادن مالیات هاى جنسى معاف نمى شدند.
ملل دیگر از جمله سکنه ى کشورهاى خود مختار (فینیقیه ؟ و غیره ...) سالیانه مجموعا قریب 740،7 تالان بابل مالیات مى پرداختند. در عین حال ، قسمت اعظم این پرداخت ها از سوى کشورهایى بود که به لحاظ اقتصادى پیشرفته ترین ممالک آسیاى صغیر از جمله : بابل ، سوریه ، مصر بودند.
روش تقدیم هدایا حفظ شده و به هیچ وجه داوطلبانه نبوده است . کشورهایى که خود داراى معادن فلز نبوده اند، مى بایست براى پرداخت مالیات ها، کالاى کشاورزى و صنعتى خود را به فروش رسانده و در ازاى آن ، نقره را به عنوان مالیات پرداخت نمایند.
به طورى که اسناد موجود نشان مى دهد مالیات هاى جنسى به صورت آرد، جو، احشام ، آبجو و غیره پرداخت مى شده است .
به موازات مالیات هایى که بر دوش ملل تابعه سنگینى مى کرد، مخارج ساتراپ ها و دربار آنان نیز به عهده همین ملت ها بود.
میزان مالیات هایى که در دوره ى داریوش اول معین شده بود، علیرغم تغییرات مهم اقتصادى که در کشورهاى تحت سلطه ى پارسیان بوجود آمد، تا پایان دوره ى امپراتورى هخامنشى تغییرى نکرد.
نظام پولى
در امپراتورى هخامنشى سکه هاى گوناگونى ضرب مى شد، این سکه ها عبارتند از:
1 - سکه شاهنشاهى . 2 - سکه ساتراپ ها. 3 - سکه ایالتى با تصویر شاهنشاه . 4 - سکه محلى .
در سال 517 ق .م . داریوش اول - براى اولین بار - سکه اى که براى سراسر امپراتورى داراى اعتبار باشد، درست کرد که بعنوان پایه ى نظام پولى امپراتورى قرار گرفت . این سکه درایک طلا بود که 4/8 گرم وزن داشت . ضرب سکه طلا منحصر به شاهنشاه بود و به سبب این که فقط 3 آن از آلیاژى دیگر بود، در طى چند قرن مهم ترین سکه رایج در دنیاى تجارت آن روزگار بود. نوع اصلى سکه هاى رایج از جنس نقره بود که 6/5 گرم وزن داشته و از نظر ارزش یک بیستم درایک بود و معمولا در ساتراپ هاى آسیاى صغیر ضرب مى گردید.
ارزش طلا و نقره اى که در گنجینه هاى شوش ، تخت جمشید و سایر شهرها نگهدارى مى شد، در اواخر دوران هخامنشیان بالغ بر 630،235 تالنت بود. در چنین شرایطى ، پول هایى که بعنوان مالیات هاى دولتى جمع آورى مى شدند، ده ها سال در گنجینه سلطنتى انباشته شده و عملا از جریان معاملات و داد و ستد خارج مى گردیدند و تنها مقدار اندکى از آن ها به عنوان مزد کارگران و مخارج دربار و دستگاه ادارى خرج مى شد. به این دلیل بود که در تجارت و داد و ستد کمبود سکه بسیار محسوس گشته و تاثیر نامطلوبى در نظام پولى گذارده بود . همین امر، روش مبادله کالا را تقویت کرده و جریان اقتصادى را به سوى کامل کالا مى کشانید.
در این دوران خانواده بر بنیان پدرسالارى استوار بود، در عین حال زنان نیز از حقوق اجتماعى قابل توجهى برخوردار بوده اند. آنان حق رفت و آمد آزاد داشتند و مى توانستند املاک و اموالشان را با اراده و میل خود واگذار نمایند. ظاهرا با تشکیل حکومت مرکزى به ویژه از زمان داریوش اول موقعیت زنان در ایران تنزل نمود و به قصد محدود نمودن قدرت زنان ، براى زنان خانواده هاى ثروتمند، محدودیت هایى قائل شدند. به هر حال در جامعه ایران باستان و در نزد طوایف آریایى هیچ گاه تساوى بین زن و مرد وجود نداشته است . در حالى که مردان آریایى قادر به انتخاب زنان متعدد بوده و حتى مى توانستند براى خود حرمسرا تشکیل دهند، نسبت به وفادارى زن به شوهر قوانینى سخت وضع گردیده بود.
یکى از وظایف اساسى زنان به وجود آوردن فرزندان متعدد به خصوص اولاد ذکور بود. اغلب به خانواده هاى پراولاد جوایز و کمک هایى از طرف پادشاه داده مى شد. سقط جنین از گناهان کبیره محسوب مى گردید طبیعتا اولاد ذکور عامل عمده تولید اقتصادى و دفاع نظامى محسوب مى گردید فرزندان 5 سال اول زندگى خود را تحت سرپرستى مادر بوده و از آن پس ، تربیت آنان زیر نظر پدر انجام مى گرفته است .
به منظور تربیت فرماندهان و منشیان دولتى ، تعلیم و تربیت فقط در انحصار و ویژه ى خانواده هاى نجبا و اشراف بوده است .
تعلیم و تربیت طبقات خاص معمولا توسط روحانیون در خانه و یا معابد انجام مى گرفته است .
چنین معمول بود که مکتب خانه ها دور از بازار و محل کسب که آلوده به زد و بند و سوگند دروغ و تقلب بوده است ، باشد، مفاد درسى اغلب شامل رونویسى و خواندن اوراد مذهبى از روى اوستا بوده است ، ایرانیان فرزندان خود را از کودکى به فنون نظامى ، تیراندازى و سوارى آشنا مى نمودند.
از نظر خط و نگارش باید یادآور گردید که در این دوران چون تعداد کسانى که با نوشتن خط میخى پارسى آشنا باشند کم بوده اند، لذا کتیبه ها و نوشته ها به خط پارسى آرامى ، عیلامى و گاهى بابلى نوشته مى شد.
طبقات اجتماعى
خانواده سلطنتى ، در راس قدرت و سازمان اجتماعى و با تمام امتیازات ویژه اقتصادى و سیاسى قرار داشت . خانواده سلطنتى به اتفاق برخى خاندان هاى بزرگ پارسى ، طبقه ى ممتاز جامعه را تشکیل مى داده اند.
بیش تر وظایف فرماندهى سپاه و حکومت ایالات با اعضاى این خانواده ها بود، تنها روساى خانواده هاى بزرگ پارسى ، حق ورود به دربار سلطنتى را داشتند بعد از اشراف و نجبا، مستخدمین دولت و دبیران که طبقه ادارى مملکت را تشکیل مى دادند، قرار داشته ، کسبه ، تجار و دهقانان در طبقات پایین تر اجتماع قرار مى گرفتند.
در مورد نظام بردگى در دوران هخامنشى اطلاعات زیادى در دست نیست اما بى گمان نظام کار و بهره بردارى از نیروى انسانى به شیوه روم ، یونان و بین النهرین (میان رودان ) نبوده است .
پیشه وران و سازمان هاى صنعتى
در این دوران اساس اقتصادى ایران بر نظام کشاورزى و شبانى استوار بوده است . انجام امور بازرگانى و بسیارى از مشاغل و حرف صنعتى ، در دست ملل تابعه نظیر مصریان و فینیقیان بود. بنابراین ، اقتصاد شهرى ، شامل کار و پیشه هاى گوناگون در داخل شهرها بوده است . بسیار محتمل است که صاحبان بعضى از مشاغل ، به منظور تبادل نظر در مورد مسائل و رفع مشکلات شغلى یکدیگر، اجتماعى داشته اند که هسته هاى اولیه ى سازمان هاى صنفى را در قرون بعد تشکیل داده است .
در عین حال باید در نظر داشت که به سبب اقدامات بزرگ ساختمانى و ایجاد راه ها و جاده ها، سازمان منظم و متمرکز دولتى براى تهیه کارگران و پیشه وران تقسیم کار و پرداخت مزد وجود داشته است .
مدارک و الواحى که از تخت جمشید به دست آمده نشانگر آن است که در این دوره ، یک سلسله مقررات اجتماعى و حقوقى براى تعیین و تثبیت حقوق کارگران وجود داشته است .
گریشمن مى نویسد:
در آن جا حقوق وظیفه ى کارگران دقیقا تعیین شده و مزد یک کودک ، یک زن ، یک مزدور و با یک پیشه ور مشخص شده است . حتى مزد روحانیون که در خدمت دین بودند ثبت شده است .
- در این زمان ، سازمان ها و مراکزى براى جمع آورى کارگر ایجاد شده بود که شعبه هایى در ممالک مختلف شاهنشاهى داشته است .
سنگ نبشته سه زبانه بیستون به نخستین سال فرمانروایی داریوش بزرگ از زبان خود او میپردازد .سالی که داریوش سراسر آن را در جنگ با شاهان دروغزن سپری کرد .پس از کشته شدن بردیا و افتادن حکومت به دست داریوش ، در سراسر امپراطوری هخامنشی، نوزده شورش بزرگ و کوچک اتفاق افتاد .داریوش بزرگ پس از اینکه این شورشها را فرو نشاند تصمیم گرفت که مردم امپراطوریش را در جریان چگونگی به دست گرفتن قدرت و نخستین سال فرمانرواییش قرار دهد.اولین بنای یادبود و بیانیه مهم را در بیستون ، بر سر یک راه کهن به ثبت رساند.راهی پر رفت و آمد که محل کاروانها و نظامیان از بابل و بغداد به سوی کوههای زاگرس و همدان بود و به علت جایگاه ویژه اش که از دیرباز سرزمین خدایان نامیده میشد، شهرت داشت.این نقش برجسته،نگاره داریوش و اسیران در سطحی عمودی به بلندی سه متر و در پهنای پنج و نیم متر قرار دارد.داریوش لباس پارسی بر تن کرده ، ریشی آشوری دارد و افسری کنگره دار بر سر گذاشته است و در سمت چپ مجلس بیستون قرار دارد.اندازه داریوش در مقایسه با اسیران برای نشان دادن شکوه و عظمت این مجلس بزرگتر میباشد.بلندی قامت اسیران 17/1 و بلندی قامت داریوش 72/1 متر میباشد.دو تن از یاران پشت سر او ایستاده اند.داریوش که در دست چپش کمانی دارد ،پای چپ خود را بر سینه نخستین دشمنش گذاشته است.بر فراز سر اسیران ،روبروی داریوش،نگار فروهر قرار دارد و داریوش دست راست خود را به نشانه نیایش اهورامزدا به بالا بلند کرده است.در فضای بالای سر داریوش نبشته ای کوتاه آمده است.متن این نبشته چنین است .1:من داریوش،شاه بزرگ،شاه شاهان،شاه در پارس،شاه کشورها،پسر ویشتاسب،نوه ارشام هخامنشی. 2:داریوش شاه میگوید:پدر من ویشتاسب،پدر ویشتاسب ارشام،پدر ارشام آریامن،پدر آریامن چیش پیش،پدر چیش پیش هخامنش. 3:داریوش شاه میگوید:بدین جهت ما هخامنشی خوانده میشویم که از دیرگاهان اصیل هستیم.از دیرگاهان تخمه ما شاهان بودند. 4:داریوش شاه میگوید:هشت تن از تخمه من شاه بودند.من نهمین هستم.ما نه تن پشت اندر پشت در دو شاخه هستیم.
داریوش در چند مرحله بعدی بیانیه تاریخی خود را که نخستین اثر مکتوب ایرانیان است تکمیل کرد.امروز از سنگ نبشته بیستون چهار متن متن در دست داریم.متن پارسی باستان،متن ایلامی،متن بابلی و متن ترجمه آرامی متن پارسی باستان که ظاهرا بصورت بخشنامه برای آگاهی ساتراپیهای گوناگون به جاهای دور و نزدیک فرستاده شده است و نسخه ای از آن الفانتین مصر به دست باستان شناسان افتاده است و در بابل هم قطعه ای از نگاره بیستون به دست آمده است.در بیستون ،در ستون 4 بند 15 میگوید:تو که پس از این،این نبشته و نگاره را میبینی،مبادا به آنها آسیب بزنی.تا میتوانی آنها را همان گونه که میبینی نگهداری کن.ولی گذر زمان و فرسایشهای ناشی از باران و باد،تمام سنگ نبشته ها را و مخصوصا سنگ نبشته به زبان بابلی را دچار آسیبهای فراوانی کرده است.ولی بیشترین خسارت در همین قرن اخیر اتفاق افتاده است.زمانی که سربازانی که در جنگ جهانی دوم در پایین جاده بیستون گشت زنی میکردند،نگارها و کتیبه با ارزش بیستون را هدف گرفتند و آسیبهای جبران ناپذیری را به این اثر تاریخی وارد کردند.ولی ما باید از داریوش بزرگ سپاسگذاری کنیم بخاطر اینکه بعد از اتمام کار بنای یادبود بیستون فرمان داد که زیر این بنای یادبود را بترشاند و همین عمل باعث شد که تا قرنها دست بشر این اثر با ارزش تاریخی را لمس نکند و از آسیبهای ناشی از خوی زشت انسانها دورنگهداشته شود
پاسارگاد یا دشت مرغاب جلگه مرتفعی است در شمال غربی استان فارس که در دامنه تپه ها و کوههای منشعب از جبال زاگرس واقع شده است. شکل آن به مستطیلی می ماند که در شمال دوازده کیلومتر عرض دارد و در شرق و غرب حدود بیست و پنج کیلومتر طول و قسمت پایینی آن واقع در جنوب غرب نوک تیز می شود و به تنگی منتهی میگردد که تنگ بلاغی خوانده می شود و پاسارگاد را از کوتاهترین راه به جلگه سیوند میرساند. پاسارگاد را رودخانه پلوار سیراب میکند . این رود از شمال به جنوب ، دشت مرغاب را طی میکند و به تنگ بلاغی میرسد و پس از گذر از آن به جلگه سعادت آباد و سیوند میرسد و در پانزده کیلومتری غرب تخت جمشید به رودخانه کر می پیوندد. نقشه پاسارگاد اصلا مانند شهرهای بزرگ باستان نیست ، یعنی دیوار و بارویی گرد آن نبوده و ویرانه خانه های پیشینیان در آن زیاد مشخص نیست . خود شهر به صورت ییلاقی بوده با باغهای بزرگ و انبوه و خانه هایی که اینجا و آنجا ساخته شده بودند . پاسارگاد را راهی شاهی به تخت جمشید و شوش پیوند میداده . این راه را در جلگه مرغاب یافته اند که از شمال وارد میشده و از غرب تل تخت میگذشته و به کنار آرامگاه کورش می آمده و سپس یکراست به تنگ بلاغی میرسیده . بعدها این راه به طرف شرق کشانده شده است . به گونه ای که جاده شاهی اصفهان- شیراز از سمت شمال از دو کیلومتری مشرق رودخانه پلوار به جنوب و جنوب شرقی سرازیر میشده و در جنوب شرقی به تنگه بلاغی می رسیده است . از میان این راه جاده ای عمودی به دهکده مادر سلیمان یا مرغاب میرسد که اکنون به شهری به نام پاساگاد معروف است و پس از گذر از پلی تازه ، یکراست بسوی آرامگاه کورش میرود تا از آنجا به شمال و شرق بپیچد و آثار دیگر را دور بزند . فاصله میان پاسارگاد تا تخت جمشید از طریق هوایی سی و دو کیلومتر است ولی از جاده شاهی و پرپیچ و خم امروزی که به سوی جنوب غربی برویم،این فاصله هشتاد کیلومتری شود و از جاده شاهی تا آرامگاه نیز سه کیلومتری راه است.در دوره هخامنشی یک پل در شرق کاخ دروازه بر رود پلوار زده اند. اثر سد معتبری هم در آغاز قرن بیستم در نزدیک کمین در جنوب غربی پاسارگاد یافت شده که آب را به نهری موسوم به جوی دختر می رسانیده که ده متری عرض داشته و به سوی جلگه مرغاب میرفته است . آب راه قدیمی که در نقشه "هرتسفلد" در کناره تنگ بلاغی مشخص شده است . رود پلوار دشت مرغاب را چنان سیراب میکرده که آن ناحیه را مرغزار یعنی دشت خرم میخواندند . نزدیک به هزار سال پیش، ابن بلخی مولف فارسنامه آنرا مرغزار کالان نامیده است . جالب توجه است که رودخانه پلوار از دیرباز مبارک بوده است . به گفته ابن بلخی ، این رود مبارک است و بیشترین نواحی مرودشت را آب دهد . شادروان سامی نقل می کند که تا چندی پیش مورد اعتقاد بعضی بود که هرگاه کسی را که سگ هاری میگزید ، به مشهد مادر سلیمان می رفت و در آب آنجا شستشو می کرد و شفا می یافت . معماری پاسارگاد آثاری باقی گذاشته است که طریقه نور گیری ساختمان ها را مشخص می کند . مثلا بر پا مانده تالار کاخ بار ، ارتفاعی چشمگیر دارد که خیلی از سطح بام ایوانهای دو سوی تالار بلندتر است . از این جهت کاملا مشخص است که در دیوار تالار ، در قسمت با لا ، دریچه هایی برای نورگیری گذارده بودند . در گاهها بیشتر درهای یک لنگه ای داشته و در بسیاری از جاها به نقوش گوناگون ، مثل تصاویر حیوانات ، انسان بالدار ، خود پادشاه هخامنشی و سه تن از درباریا نش مزین شده است . در این مورد اخیر و گاهی هم در بالای در گاهها و جرزهای عادی ، کتیبه های کوتاه به خط میخی و زبان های عیلامی ، با بلی و فارسی باستان نقد کرده بودند که آثاری چند از آنها هنوز بر جای است .
فیلیپ دوم پادشاه مقدونیه در سالهای گشاینده سلطنت خویش قشون دولت جنگلی خود را به بزرگترین و
نخستین پیام های فیلیپ به اتحادیه اعلام یک جنگ صلیبی علیه ایران بود . ایرانیان با تصرف مجدد مصر
اینک که من از دنیا میروم بیست و پنج کشور جزو امپراطوری ایران است و در تمام آن کشورها پول ایران رواج دارد و ایرانیان در آن کشورها نیز دارای احترام می باشند.جانشین من خشایار باید مثل من در حفظ این کشورها بکوشد و راه نگهداری این کشورها این است که در امور داخلی آنها مداخله نکند و مذهب و شعائر آنها را محترم بشمارد.اکنون که من از این جهان میروم تو دوازده کرور در یک زر در خزانه سلطنتی داری و این زر ،یکی از ارکان قدرت تو میباشد ،زیرا قدرت پادشاه فقط به شمشیر نیست بلکه به ثروت نیز هست.پیوسته به خاطر داشته باش که تو باید به این ذخیره بیفزایی نه اینکه از آن بکاهی.من نمی گویم که در مواقع ضروری از این ذخیره برداشت نکن،زیرا قاعده این زر در خزانه آن است که هنگام ضروری از آن برداشت کنند اما در اولین فرصت آنچه برداشتی به خزانه بازگردان.مادرت آتوسا بر من حق دارد و پیوسته وسایل رضایت خاطرش را فراهم کن.ده سال است که من مشغول ساختن انبارهای غله در نقاط مختلف کشور هستم .من روش ساختن این انبارها را که با سنگ ساخته میشود و به شکل استوانه است در مصر آموختم و چون انبارها پیوسته تهیه میشود حشرات در آن بوجود نمی آیند و غله در این انبارها چند سال میماند و بدون اینکه فاسد شود و تو باید بعد از من به ساختن انبارهای غله ادامه بدهی تا اینکه همواره آذوقه دو یا سه سال کشور در انبارها موجود باشد و هر سال بعد از اینکه غله جدید به دست آمد از غله موجود در انبارها برای تامین کسر خواروبار استفاده کن و غله جدید را بعد از اینکه بوجاری شد به انبار منتقل بنما و به این ترتیب تو هرگز برای آذوقه این مملکت دغدغه نخواهی داشت ولو دو یا سه سالی پیاپی خشکسالی شود .
هرگز دوستان و ندیمان خود را به کارهای مهم مملکتی نگمار و برای آنها همان مزیت دوست بودن کافی است.چون اکثر دوستان و ندیمان خود را با کارهای مملکتی بگماری و آنها به مردم ظلم کنند و استفاده نامشروع نمایند نخواهی توانست آنها را به مجازات برسانی چون با تو دوست هستند و تو ناچاری که رعایت دوستی را بنمایی.کانالی که من میخواستم بین شط نیل و دریای سرخ بوجود بیاورم هنوز به اتمام نرسیده و تمام کردن این کانال"کانال سوئز" از نظر بازرگانی و جنگی خیلی اهمیت دارد و تو باید آنرا به اتمام برسانی و عوارض عبور کشتیها از آن کانال نباید آنقدر سنگین باشد که ناخدایان کشتیها ترجیح بدهند از آن عبور نکنند.اکنون من قشونی به طرف مصر فرستادم تا اینکه در این قلمرو ایران،نظم ایران،نظم و امنیت را برقرار کند،ولی فرصت نکردم قشونی به یونان بفرستم و تو باید این کار را به انجام برسانی و با یک ارتش نیرومند به یونان حمله کن و به یونانیان بفهمان که پادشاه ایران قادر است مرتکبین فجایع را تنبیه نماید.توصیه من به این است که هرگز دروغگو و متملق را به خود راه نده ،چون هر دوی آنها آفت سلطنت هستند و بدون ترحم درغگو و متملق را از خود دور نما.هرگز عمال دیوان را بر مردم مسلط نکن و برای اینکه عمال دیوان به مردم مسلط نشوند برای مالیات قانونی وضع کردم که تماس عمال دیوان را با مردم خیلی کم کرده است و اگر این قانون را حفظ کنی عمال حکومت با مردم زیاد تماس نخواهند داشت.افسران و سربازان ارتش را راضی نگه دار و با آنها بدرفتاری نکن.اگر با آنها بدرفتاری کنی انها نخواهند توانست معامله متقابل کنند اما در میدان جنگ تلافی خواهند کرد ،ولو به قیمت کشته شدن خودشان باشد و تلافی آنها اینطور خواهد بود که دست روی دست میگذارند و تسلیم میشوند تا اینکه وسیله شکست خوردن تو را فراهم نمایند.امر آموزش را که من شروع کردم ادامه بده و بگذار اتباع تو بتوانند بخوانند و بنویسند تا فهم و عقل آنها بیشتر شود و هر قدر که فهم و عقل آنها بیشتر شود تو با اطمینان بیشتر میتوانی سلطنت کنی.بعد از اینکه من زندگی را بدرود گفتم ،
بدن من را بشوی و آنگاه کفنی را که خودم فراهم کردم بر من بپیچان و در تابوت سنگی قرار بده و در قبر بگذار ،اما قبرم را که موجود است مسدود نکن تا هر زمان که میتوانی وارد قبر شوی و تابوت سنگی مرا در آنجا ببینی و بفهمی من که پدر و پادشاهی مقتدر بودم و بر بیست و پنج کشور حکومت میکردم مردم ، و تو نیز مثل من خواهی مرد،زیرا سرنوشت آدمی این است که بمیرد،خواه پادشاه بیست و پنج کشور باشد یا یک خارکن و هیچ در این جهان باقی نمی ماند و اگر تو هر زمان که فرصت بدست می آوری وارد قبر من بشوی و تابوت مرا ببینی غرور خودخواهی بر تو غلبه نخواهد کرد.اما وقتی مرگ خود را نزدیک دیدی ،بگو که قبر مرا مسدود نمایند و وصیت کن که پسرت قبر تو را باز نگه دارد تا اینکه بتواند تابوت حاوی جسد تو را ببیند. زنهار،زنهار، هرگز مدعی و هم قاضی نشو و اگر از کسی ادعا داری موافقت کن یک قاضی بی طرف آن ادعا را مورد رسیدگی قرار بدهد و رای صادر نماید زیرا کسی که مدعی است اگر قاضی هم باشد ظلم خواهد کرد .
هرگز از آبادان کردن دست برندار ،زیرا اگر دست از آبادان کردن برداری کشور تو به ویرانی خواهد گذاشت ،
زیرا قاعده این است وقتی کشور آباد نمی شود به طرف ویرانی میرود و در آبادکردن ،حفر قنات و احداث جاده و شهر سازی را در درجه اول قرار بده .عفو و سخاوت را فراموش نکن و بدان که بعد از عدالت برجسته ترین صفت پادشاهان عفو است و سخاوت ،ولی عفو فقط موقعی باید بکار بیفتد که کسی نسبت به تو خطایی کرده باشد و اگر به دیگری خطا کرده باشی و تو خطا را عفو کنی ظلم کرده ای زیرا حق دیگری را پایمال نموده ای.
بیش از این چیزی نمیگویم و این اظهارات را با حضور کسانی که غیر از تو در این حاضر مستند کردم تا اینکه بدانند قبل از مرگ ،من این توصیه ها را کرده ام و اینک بروید و مرا تنها بگذارید زیرا احساس میکنم که مرگم نزدیک شده است .
زاد روز زرتشت خجسته باد
خداحافظ
عکسهای شهر تاریخی استخر
شهر باستانی استخر
سنگهای تخت جمشید
نام و نسبت زمانی ماههای سال در تقویمهای مختلف
واژه پارسه، تخت جمشید و پرسپولیس
امپراطوری هخامنشی
کتابخانه تخت جمشید
کوروش بزرگ
فونت خط میخی
پادشاهان هخامنشی
تخت جمشید،معجزه هنر پارسیان
[عناوین آرشیوشده]