پس از مرگم، بدنم را مومیایی نکنید و در طلا و جواهرات و زیورآلات نپوشانید و زودتر آنرا در آغوش خاک پاک ایران قرار دهید تا ذره ذره های بدنم، خاک ایران را تشکیل دهد
. چه افتخاری برای انسان بالاتر از اینکه بدنش در خاک ایران دفن شود. چه بهتر که انسان با خاک که این همه چیزهای نغز و زیبا میپرورد آمیخته گردد.
من همواه مردم را دوست داشته ام و اکنون نیز شادمان خواهم بود که با خاکی که به مردمان نعمت میبخشد، آمیخته گردم.
از همه پارسیان و هم پیمانان بخواهید تا بر آرامگاه من حاضر گردند. مرا از اینکه دیگر هیچگونه بدی و رنجی نخواهم دید شادباش گویند.
اما واپسین پند من: اگر میخواهید دشمنان خود را ناکام گذارید، به دوستان خود نیکی کنید.
مرگ کورش در سال سیام سلطنت او در حدود سال 529 پیش از میلاد اتفاق افتادهاست. روایات مختلفی درباره مرگ کوروش وجود دارد.
هرودوت مینویسد، راجع به در گذشت کوروش روایات مختلف است اما من شرحی را که بیشتر در نظرم معتبر مینماید نقل میکنم. کوروش در آخرین نبرد خود به قصد سرکوب قوم ماساگت (ماساژت) قومی از سکاها که با حمله به نواحی مرزی ایران به قتل و غارت میپرداختند، به سمت شمال شرقی کشور حرکت کرد، میان مرز ایران و سرزمین سکاها رودخانهای بود که لشکریان کوروش باید از آن عبور میکردند.
هنگامی که کوروش به این رودخانه رسید، (تومیریس) ملکه سکاها به او پیغام داد که برای جنگ دو راه پیش رو دارد یا از رودخانه عبور کند و در سرزمین سکاها به نبرد بپردازند و یا اجازه دهند که لشکریان سکا از رود عبور کرده و در خاک ایران به جنگ بپردازند. کوروش این دو پیشنهاد را با سرداران خود در میان گذاشت. بیشتر سرداران ایرانی، جنگ در خاک ایران را برگزیدند، اما کرزوس امپراتور سابق لیدیه و دایی مادر کوروش که تا پایان عمر، به عنوان یک مشاور به کوروش وفادار ماند، جنگ در سرزمین سکاها را پیشنهاد کرد.
کوروش نظر کرزوس را پذیرفت و از رودخانه عبور کرد. نخست عدهای از جنگاوران ماساگتها به رهبری سپارگاپیس فرزند ملکه، به دستهای از سربازان لشکر کوروش که از بقیه جدا افتادهبودند، حمله کرده و همه را به خاک هلاکت انداختند. بعد از آن پیروزی آنها بر سفره طعام بازمانده از لشکر کوروش نشسته و با اشتیاق فراوان آنقدر خوردند و نوشیدند که مست و بیهوش شدند.
پارسیان در این هنگام وقت را غنیمت شمرده بر سر آنها ریختند و سپارگاپیس را اسیر کردند. سپارگاپیس وقتی به هوش آمد و خود را اسیر دید، از کوروش استدعا کرد که غل و زنجیر از او بردارند. کوروش این تقاضا را اجابت کرد. وقتی دستان او آزاد شد، از شدت ننگ و عار خود را درجا کشت. بعد از جنگی بین دو سپاه درگرفت که از جهات شدت و خشونت در میان سایر اقوام سابقه نداشت و عاقبت ماساگتها غلبه کردند و خود کوروش نیز کشتهشد.
بروسوس (مورخ کلدانی) در 280 پیش از میلاد آوردهاست که کوروش در جنگ با طوائف داهه (دها، یکی از عشایر سکایی) کشته شدهاست. از قول کتزیاس پزشک دربار هخامنشی آمدهاست که کوروش در اثر جراحاتی که در جنگ با دربیکها به او وارد آمدهبود، کشته شدهاست. آنها فیلهایشان را رها کردند، اسب کوروش رم کرده و کوروش بر زمین افتاد. یکی از سربازان هندی که با دربیکها متحد بودند، زوبینی به ران او انداختهاست و کوروش را به خیمهاش بردند و او در اثر این زخم بعد از سه روز درگذشتهاست.
اینکه هر سه قوم یاد شده، در بالا از طوایف سکاها بودهاند، نشان میدهد که آخرین جنگهای کوروش با طوایف سکاها بودهاست اما بعید به نظر میرسد که وی در این جنگها کشته شدهباشد. مخصوصاً در روایت هرودوت بسیار بعید میرسد که باقیمانده سپاه شکست خورده توانسته باشند، جسد بدون سر او را برای دفن به پاسارگاد بیاورند. بر طبق روایتهای گزنفون و استرابون این جنگها به کشته شدن کوروش منجر نشدهاست و وی به مرگ طبیعی وفات یافتهاست. در هر حال راجع به پایان کارش، هیچ روایتی را از روی قطع بر روایت دیگر، نمیتوان ترجیح داد.
دندمایو می گوید که اگرچه حقیقت دقیق مرگ کوروش را نمی دانیم، اما مشخص است که او در پاسارگارد دفن شده است .این حقیقت ممکن است که گفته های هرودوت را دروغ جلوه دهد اما ممکن است که جنازه کوروش از دشمن پس گرفته شده و به پایتخت آورده شده است . کتسیاس می گوید که کمبوجیه باگاپاتس را همراه جسد کوروش به مراسم دفن فرستاده است
آرامگاه پاسارگاد ساختمانی است با 6 ردیف پله از بلوک های ماسه سنگی و سقفی که آرایش 3 گوش دارد؛ ورودی آن باریک و کوتاه است .آریان و استرابو توصیف های خودشان از مقبره را بر اساس گزارش های همراهان اسکندر بزرگ که شخصاً از مقبره دیدن کرده بود نوشته اند . این گزارش ها شامل تابوت زرین کوروش، کاناپه پوشیده شده از چرم صورتی رنگ همراه با لباس ها، بازوبند ها، خنجرها، سایر چیزهایی که در آنجا بودند شده است . این وسایل، زمانی که اسکندر برای بار دوم از مقبره دیدن کرد، غارت شدند . از زمان صدر اسلام آرامگاه کوروش به عنوان مقبره مادر سلیمان (مشهد مادر سلیمان) شناخته شده است.
استرابون جغرافیدان معروف مینویسد، سنگی بر آرامگاه بود که بر روی آن نوشته شدهبود:
ای رهگذر! من کوروش پسر کمبوجیه هستم. من شاهنشاهی پارس را بنیاد گذاشتم و فرمانروای آسیا بودم. بر این گور رشک مبر
برگرفته از ویکی پدیا
تمبر کشور هند به مناسبت بزرگداشت کوروش بزرگ
نماد کوروش بزرگ در میدان المپیای سیدنی استرالیا
دستانی که کمک میکنند، پاکتر از دستهایی هستند که رو به آسمان دعا میکنند.
اگر میخواهید دشمنان خود را تنبیه کنید، به دوستان خود محبت کنید.
آنچه جذاب است سهولت نیست، دشواری هم نیست، بلکه دشواری رسیدن به سهولت است.
وقتی توبیخ را با تمجید پایان میدهید، افراد درباره رفتار و عملکرد خود فکر میکنند، نه رفتار و عملکرد شما.
سخت کوشی هرگز کسی را نکشته است، نگرانی از آن است که انسان را از بین میبرد.
اگر همان کاری را انجام میدهید که همیشه انجام میدادید، همان نتیجه ای را میگیرید که همیشه میگرفتید.
افراد موفق، کارهای متفاوت انجام نمیدهند، بلکه کارها را بگونه ای متفاوت انجام میدهند.
پیش از آنکه پاسخی بدهی، با یک نفر مشورت کن ولی پیش از انکه تصمیم بگیری، با چند نفر.
کار بزرگ وجود ندارد، به شرطی که آنرا به کارهای کوچکتر تقسیم کنیم.
کارتان را آغاز کنید، توانایی انجامش به دنبال می آید.
انسان همان میشود که اغلب به آن فکر میکند.
همواره بیاد داشته باشید آخرین کلید باقیمانده، شاید همان گشاینده قفل باشد.
تنها راهی که به شکست می انجامد، تلاش نکردن است.
دشوارترین قدم، همان قدم اول است.
عمر شما از زمانی شروع میشود که اختیار سرنوشت خویش را در دست میگیرید.
آفتاب به گیاهی حرارت میدهد که سر از خاک بیرون آورده باشد.
وقتی زندگش چیز زیادی به شما نمیدهد، به خاطر این است که شما چیز زیادی از آن نخواسته اید.
من یاور یقین و عدالتم، من زندگی خواهم ساخت، من خوشیهای بسیار خواهم آورد، من ملتم را سربلند ساحت زمین خواهم کرد، زیرا شادمانی او شادمانی من است.
شهریاری که نداند شب مردمانش چگونه به صبح میرسد، گورکن گمنامی است که دل بهخ دفن دانایی بسته است.
مردمان من امانت آسمان اند، بر این خاک تاخ، مردمان من خان و مان من اند.
باورها و هر آنچه از دیدگان اندیشه هایمان میگذرد را به زنجیر میکشند.
بیادتان می آورم تا همیشه بدانید که زیباترین منش آدمی، محبت اوست. پس محبت کنید، چه به دوست، چه به دشمن، که دوست را بزرگ کند و دشمن را دوست.
درود بر کوروش بزرگ
هفت 7 آبان روز جهانی کوروش است . این روز بزرگ بر شما مبارک باد
هرجای دنیا که کم آوردیم نام کوروش رو به زبان آوردیم . . .
تویی کــوروش شـاهـنـشـــاه این سرزمین
پــــیـام آور راسـتـی بــــر جــــهـان و زمیــن
تــورات و انجیــل و قــــرآن تــو را گـفـتـه اند
پـیــــامبــری تـو را، بــر آسمـانـها جسته اند
شهــره یـافـتــگان هـمه ز تـو نــام بــرده اند
سنگ نبشته ها نام تو به نیک حک کرده اند
شهــــریـارا به نبـرد شمشـیـر بران بوده ای
بر میـان نـــژادها پـارسـا و پارسی بوده ای
گفـتـارت بـــر بیـن الـمـلـل ســـــردر اســت
منـشــور دادگــریت بـه گــیـتـی گوهر است
ای شاهنشاه خوبان روز بزرگداشتت مبارک باد
درود بر کوروش بزرگ ، این بزرگمرد تاریخ ، آن روشنفکر
www.iranpars.tk
فرمان دادم بدنم را بدون تابوت و مومیایی،
به خاک سپارند تا اجزای بدنم،
خاک ایران را تشکیل دهد
کوروش کبیر
گزنفون(تاریخ نویس)، در نوشته های خود گفته: کوروش کبیر، توانایی وسعت دادن کشور خود را در قسمتی از دنیا داشت که همه را متحیر بکند و هیچکس کاری که به ضرر و زیان او بود، انجام نمیداد. تمام خواسته های مردم را که انگار به او الهام شده بود، انجام میداد و هر کسی آرزو داشت که در امپراطوری او زندگی کند.
کوروش، فرمانروای بزرگترین منطقه جهان که از دریای مدیترانه تا به شرق ایران و از شمال از دریای سیاه تا به مرزهای عربی ادامه داشت، بود. تمام اینها از روی لوحه کوروش که به استوانه معروف است و مانند یک بشکه است که روی آن با خط میخی حکایت گرفتن بابل حکاکی شده است و کوروش خودش را در آن، فرمانروای دنیا میخواند. کوروش همچنین بازگو میکند که چطور مردمی را که به صورت برده در بابل بودند، به سرزمینهای خود برگردانده است. در این لوح از یهودیان نامی برده نشده است، اما بطور مشخص در کتاب(ازرا) گفته شده که تمام اسیرانی که بوسیله (نبوکدنصر) گرفتار شده بودند به کشور خود، اورشلیم، مراجعت کرده و معبد خود را از نو بنا کردند.
این سندی است از عقیده و ایمان کوروش که همیشه به آن ممارست میکرد و میخواست که صلح و صفا را به زندگی مردم بیاورد و این خوش باش و درودی است که در اولین فصل حقوق بشر آمده است. با این که قسمتی از لوحه کوروش بر اثر مرور زمان از بین رفته است اما قسمت اعظم آن مانده و ترجمه شده است.
منبع: ایران در هزاره اول قبل از میلاد
در قرآن مجید ، سوره کهف ، آیه مبارکه 83 تا98 ، از ذی القرنین به صورت پادشاهی که خداوند همه گونه کامیابی بدو داد سخن رفته است که از سوی مغرب تا جایی که آفتاب غروب میکند و از سوی مشرق تا جایی که خورشید سر بر می آورد ، رفت و سپس از جنوب به شمال رفت و به پای دو کوه نزدیک شد که در کناره آن قومی می زیستند و آنها از او خواستند تا سدی میان آنها و قبیله های بی شمار "یاجوج و ماجوج" که در ورای آن کوهها بودند و همواره بر قوم همسایه می تاختند ، بسازد و وی این درخواست را برآورد و با شالوده سنگی و تخته های مس و آهن گداخته ، سدی میان دو کوه بست که مانع از تاخت و تاز قوم یاجوج و ماجوج شد.
مولانا آزاد می گوید ، اسکندر مقدونی شخصی ویرانگر و معتقد به خدایان متعدد ، یعنی کافر بوده است و صحیح نمینماید که خداوند متعال در کتاب آسمانی از او تمجید کرده باشد . ولی کوروش فردی آزاده ، خداپرست و دادگر بوده و اوست که به غرب و شرق لشکر کشید و آنگاه به قفقاز رفت و در آنجا سدی ساخت تا جلوی قبیله آسیایی را بگیرد و این قبیله ها را "چینیان یوئه چی"خوانده اند که با "یاجوج" شباهت دارد و مغولان را هم "فنکوک" خوانده اند که با "ماجوج" همانند است . در کتاب تورات ، بخش دانیال نبی ، باب هشتم ، از رویایی سخن رفته که طبق آن ، قوچی دوشاخ از بزکوهی یک شاخی شکست می خورد .
مولانا آزاد میگوید ، این قوچ دوشاخ کوروش بوده و آن بزکوهی یونانیان و این دوشاخ بودن هم کوروش را با "ذوالقرنین" نسبت میدهد. مجسمه کوروش در نزدیکی استخر که شاخهای قوچ دارد و بالهای عقاب ، کوروش را همان ذوالقرنین یعنی صاحب دوشاخ مشخص میکند و به ویژه که کوروش در تورات ، اشعیا ، باب 46 آیه 11 ، به عنوان عقاب شرق خوانده شده است. این استدلال ها را نمیتوان پذیرفت ، چون اسکندر مقدونی بود که با انتخاب کلاهی که سر شیر بود و شاخ قوچ داشت ، در ادبیات به عنوان صاحب دوشاخ مشهور شد و سکه او و سکه هایی که با اسم او زده اند و نیز نقش او بر روی تابوت لبنانی مشهور به تابوت اسکندر دقیقا او را با همان شاخ نشان میدهد وبدان افتخار میکرده ، زیرا میپنداشته که فرزند "آمون" خدای مصری بوده که او را به صورت قوچی نموده اند .
از مدتها پیش یافته اند که نقوش انسان بالدار و گاو بالدار روی درگاههای اصلی از هنر آشوری به ویژه از نقوش "کاخ سناخریب" اقتباس شده اند . به رغم تفاوتهای جزیی در ریش و لباس و حالت ایستادن و به رغم تاج مصری الاصل انسان بالدار ، نمونه اصلی آن نقش را در هنر آشوری مخصوصا در نگهبانان بالدار و جادویی "کاخ سارگن دوم" در خرس آباد تشخیص داده اند. در فینیقیه هم "بعل" خدای محلی ، به صورت مردی مصور شد که تاجی شبیه تاج انسان بالدار پاسارگاد داشته است.
با توجه به دقتی که کوروش در نگاه داری فرهنگ ملل تابع داشته ، هیچ جای تعجب نیست که هنرمندان مزدور او اجزا دینی و هنری اقوام مختلف را اقتباس کرده و در قالبی پارسی پسند ریختند. اگر لازم باشد توجیهی آیینی برای این نقش بکنیم ، باید آنرا یک نگهبان جادویی کاخ کوروش بدانیم که بالهای او یادآور فرمانروایی کوروش بر چهارگوشه جهان است و شاخ قوچ آن هم یادآور عقیده ایرانی که قوچ نمادی از "فرکیانی" بوده که شاهان ایرانی همواره به تایید آن نیاز داشتند و بدون آن نمی توانستند فرمانروایی کنند .
زاد روز زرتشت خجسته باد
خداحافظ
عکسهای شهر تاریخی استخر
شهر باستانی استخر
سنگهای تخت جمشید
نام و نسبت زمانی ماههای سال در تقویمهای مختلف
واژه پارسه، تخت جمشید و پرسپولیس
امپراطوری هخامنشی
کتابخانه تخت جمشید
کوروش بزرگ
فونت خط میخی
پادشاهان هخامنشی
تخت جمشید،معجزه هنر پارسیان
[عناوین آرشیوشده]